کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرما یافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرما یافتن
لغتنامه دهخدا
سرما یافتن . [ س َ ت َ ] (مص مرکب ) سرما خوردن : گفت زنهار پشت مرا به کنار گیر ساعتی که سرما یافته ام . (مجمل التواریخ ).
-
واژههای مشابه
-
سرما خوردن
واژگان مترادف و متضاد
زکامشدن، چایمان کردن
-
سرما زدن
لغتنامه دهخدا
سرما زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به عضوی یا میوه ای آفت رسیدن بسبب سرمای سخت . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
سرما ریزه
لهجه و گویش تهرانی
تگرگ ریز و سفیدی که پیش از برف میبارد،برفک
-
ننه سرما
لهجه و گویش تهرانی
پیرزن اساطیری آورنده زمستان
-
از سرما لرزیدن
دیکشنری فارسی به عربی
رعشة
-
لرزیدن (از سرما)
دیکشنری فارسی به عربی
رتوش
-
سرما و برف
فرهنگ گنجواژه
سرما.
-
سوز و سرما
فرهنگ گنجواژه
سرمای شدید.
-
سوز و سرما
لهجه و گویش تهرانی
سرمای سخت
-
یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
دیکشنری فارسی به عربی
عضة الثلج
-
جستوجو در متن
-
سرد یافتن
فرهنگ فارسی معین
(سَ. تَ) (مص ل .) سرد شدن ، احساس سرما کردن .
-
یخیدن
لغتنامه دهخدا
یخیدن . [ ی َ دَ ] (مص جعلی ) مصدر منحوت از یخ . در تداول عامه به مزاح ، بسیار سرد شدن . سخت سرما یافتن . یخ زدن . یخ کردن : توی سرما یخیدم . دستم یخید. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یخ کردن شود.