کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرمایهداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
capitalism
سرمایهداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی، جامعهشناسی] نظامی اقتصادی مبتنی بر کارِ مزدبرانه و تولید محصول و عرضۀ خدمات برای فروش و مبادله و به دست آوردن سود در ابعادی فراتر از تأمین نیازهای بلافصل تولیدکننده
-
واژههای مشابه
-
سرمایه داری
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (حامص . اِ.) 1 - قدرت سرمایه ها و سرمایه داران . 2 - نظام اقتصادی که در آن ابزار تولید و توزیع عمدتاً خارج از اختیار دولت و متعلق به گروه خاصی است که براساس رقابت و جلب نفع شخصی عمل می کنند.
-
سرمایه داری
لغتنامه دهخدا
سرمایه داری . [ س َ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) مالداری . ثروتمندی .
-
سرمایه داری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) sarmāyedāri سرمایه داشتن؛ سرمایهدار بودن.
-
سرمایه داری
دیکشنری فارسی به عربی
برجوازيات
-
سرمایه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پول، دستمایه، راسالمال، دارایی، مال، مایه، نقد، نقدینه، وجه ≠ کار ۲. دارایی غیرمادی، توان، قدرت (فکری، علمی، هنری )
-
سرمایه
فرهنگ فارسی معین
(سَ یَ یا یِ) (اِمر.) 1 - مال ، دارایی . 2 - دارایی خواه مادی یا معنوی . 3 - مالی که عواید پولی به دست دهد.
-
سرمایه
لغتنامه دهخدا
سرمایه . [ س َ رِ / س َرْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) معروف است ولی در مایه و سرمایه فرق است و مایه رأس المال و آن سود که حاصل آید اگر خرج نکنند بر مایه سرمایه شود و آن را سوزیان نیز گویند . (آنندراج ) (انجمن آرا) : عمری که مر تراست سرمایه ویداست و کارها...
-
سرمایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarmāye ۱. (اقتصاد) پول یا کالایی که اساس کسب و تجارت قرار بدهند.۲. (اقتصاد) پولی که در اصل به بهای چیزی داده شده که هرگاه بیشتر از آن فروخته شود، مبلغ اضافی سود خواهد بود.۳. دارایی و ثروت و آنچه کسی از نقد و جنس دارد.۴. [مجاز] اصل و مایۀ چیزی.
-
سرمایه
دیکشنری فارسی به عربی
راسمال , صندوق
-
state capitalism
سرمایهداری دولتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] نظامی اقتصادی که در آن دولت سرمایه و استفاده از ابزار تولید را در انحصار خود قرار میدهد
-
disorganised capitalism
سرمایهداری سازمانباخته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] در سرمایهداری پیشرفته رونـدی که بـه پـراکنش فـزاینـدۀ گـروههای اجتـماعـیـ اقتصادی میانجامد
-
spirit of capitalism
روح سرمایهداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جامعهشناسی] اصطلاحی رایج در ابتدای قرن بیستم مبنی بر اینکه آرا و ارزشها و رفتارها شالودۀ کارکردهای نظام سرمایهداری را تشکیل میدهد
-
رژیم سرمایه داری
دیکشنری فارسی به عربی
راسمالية