کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرفیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرفیدن
/sorfidan/
معنی
سرفه کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سرفه کردن، سلفیدن
دیکشنری
cough
-
جستوجوی دقیق
-
سرفیدن
واژگان مترادف و متضاد
سرفه کردن، سلفیدن
-
سرفیدن
فرهنگ فارسی معین
(سُ دَ) (مص ل .) سرفه کردن .
-
سرفیدن
لغتنامه دهخدا
سرفیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفه کردن یعنی آواز گلو که عرب آن را سعال خوانند. (آنندراج ).سعال . (منتهی الارب ). سلفیدن . (زمخشری ) : ریختند از سر حمدان به تو در چندان ماست که بسرفی ز گلوی تو زند بوی پنیر. سوزنی .|| در تداول عوام ، به اکراه چیزی بخشیدن ...
-
سرفیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] sorfidan سرفه کردن.
-
واژههای مشابه
-
سُرفیدن،سُلفیدن
لهجه و گویش تهرانی
پرداختن
-
جستوجو در متن
-
خفیدن
لغتنامه دهخدا
خفیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) سرفه کردن . (ناظم الاطباء). سرفیدن . (یادداشت بخطمؤلف ): انقحاب ؛ خفیدن یعنی سرفیدن . (مجمل اللغة).
-
نحاب
لغتنامه دهخدا
نحاب . [ ن ُ ] (ع مص ) سرفیدن یا سرفیدن شتر. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). سرفه ٔ اشتر. (مهذب الاسما) (از اقرب الموارد). نحب . رجوع به نحب شود.
-
سرفانیدن
لغتنامه دهخدا
سرفانیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفه کنانیدن و باعث سرفیدن شدن . (ناظم الاطباء).
-
حفیدن
لغتنامه دهخدا
حفیدن . [ ح ُ دَ ] (مص ) سرفه کردن . سرفیدن . سعال . نحنحه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
سعله
لغتنامه دهخدا
سعله . [ س ُ ل َ ] (ع مص ) سرفیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
سلفیدن
لغتنامه دهخدا
سلفیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفیدن . (آنندراج ). سرفه کردن . سعال . (زمخشری ). سرفه کردن . سرفیدن . عطسه زدن . (ناظم الاطباء) : هم فرقی و هم زلفی مفتاحی و هم قلفی بی رنج چه می سلفی آواز چه لرزانی . مولوی (از جهانگیری ).|| درج کردن . نصب نمودن . (ناظم ا...
-
سوگیدن
لغتنامه دهخدا
سوگیدن . [ دَ ](مص ) گریستن . ناله و زاری نمودن . (آنندراج ). گریستن . نالیدن . زاریدن . زاری کردن . غمگین شدن . ناله کردن . || سرفیدن و سرفه کردن . (ناظم الاطباء).
-
سرف
لغتنامه دهخدا
سرف . [ س َ رَ / س ُ رُ ] (اِ) درد گلو و سینه که بسبب سرفه کردن بهم رسیده باشد. (برهان ) (شرفنامه ). درد گلو که از کثرت سرفه باشد و سرفیدن مصدر آن است . (آنندراج ).