کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
صرفه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهره، سود، فایده، نفع ۲. افزونی، برتری ≠ زیان
-
صرفه
فرهنگ فارسی معین
(صَ فِ) [ ع . صرفة ] (اِ.) 1 - افزونی . 2 - بهره ، فایده .
-
سرفح
لغتنامه دهخدا
سرفح . [ س َ ف َ ] (اِخ ) نام شیطان . (منتهی الارب ). نام شیطانی است . (از اقرب الموارد).
-
صرفه
لغتنامه دهخدا
صرفه . [ ] (اِخ ) (خانه ٔ فال گری ) و آن شهری فینیقی می باشد که در ساحل دریا در نزدیکی صرفند حالیه که هفت میل از صیدا و چهارده میل از صور دور است و ایلیا درآنجا پناه برده با آن بیوه زن مادامی که در اراضی اسرائیل قحطی بود بسر برد. (اول پادشاه 17:8 - 2...
-
صرفه
لغتنامه دهخدا
صرفه . [ ص َ ف َ / ف ِ] (اِخ ) منزلی است از منازل قمر و آن یک ستاره است روشن پس زبرة و تسمیه ٔ آن بدین نام از آن جهت بود که با طلوع آن سرما برود. (منتهی الارب ). ستاره ای است روشن از قدر اول بر ذنب اسد، ماه در جهت جنوب محاذی او شود و آن منزل دوازدهم ...
-
صرفه
لغتنامه دهخدا
صرفه . [ ص َ ف ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . 18هزارگزی شمال ساردوئیه به 12 هزارگزی باختر راه مالرو ساردوئیه به راین . سکنه 18 تن . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
صرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صرفَة] sarfe ۱. (نجوم) ستارهای روشن از قدر اول بر ذنب اسد که منزل دوازدهم ماه است: ◻︎ بیصرفه در تنور کن آن زر صرف را / کاو شعلهها به «صرفه» و عوا برافکند (خاقانی: ۱۳۴).۲. سود؛ بهره؛ فایده.۳. [قدیمی] مهرهای که زنان با آن مردان را افسو...
-
جستوجو در متن
-
whooping cough
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرفه سوزش، سیاه سرفه
-
coughed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرفه کرد، سرفه کردن، سلفیدن، عطسه کردن
-
coughing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرفه، سرفه کردن، سلفیدن، عطسه کردن
-
cough
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرفه کردن، سرفه، جرقه، سلفیدن، عطسه کردن
-
tussive
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تیز، سرفه اور، وابسته به سرفه
-
coughs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرفه، جرقه، سرفه کردن، سلفیدن، عطسه کردن
-
سعال
دیکشنری عربی به فارسی
سرفه , جرقه (درمورد موتور وغيره) , سرفه کردن