کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرفشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرفشان
فرهنگ نامها
(تلفظ: sarfešān) (= سرافشان) ، ← سرافشان .
-
جستوجو در متن
-
لشکرکش
لغتنامه دهخدا
لشکرکش . [ ل َ ک َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ لشکر. قائدلشکر. سپه سالار. (آنندراج ). سردار لشکر : نترسد از انبوه لشکرکشان گر از ابر باشدبرو سرفشان . فردوسی .چو بندوی خراد لشکرفروزچو نستوه لشکرکش نیوسوز. فردوسی .آنکه چون روی به خوارزم نهاد از فزعش...
-
همسر
لغتنامه دهخدا
همسر. [ هََ س َ ] (ص مرکب )برابر. عدیل . (آنندراج ). نظیر. همانند : به گوهر سیاوخش را همسر است برادَرْش و زآن تخم و آن گوهر است . فردوسی .که بالاش با چرخ همسر بودتنش خون خورد بار خنجر بود. فردوسی .حال آدم چو حال من بوده ست این دو حال است همسر و یکسان...
-
ابر
لغتنامه دهخدا
ابر.[ اَ ] (اِ) مه دروا در جو که بیشتر به باران بدل شود. سحاب . سحابه . میغ. غیم . غمام . غمامه . عنان . (دهار). بارقه . مزن . غین . توان . عارض . اسهم : درخش ار نخندد بگاه بهارهمانا نگرید چنین ابر زار. ابوشکور.پوپک دیدم بحوالی سرخس بانگک بربرده به ا...
-
انبوه
لغتنامه دهخدا
انبوه . [ اَم ْ ] (ص ) بسیار، خواه بسیاری مردم و خواه چیزی دیگر. (از برهان قاطع). بسیار و متعدد. (ناظم الاطباء). بسیار. (انجمن آرا). بسیار. متعدد. کثیر. (فرهنگ فارسی معین ) : بر مقدمه ٔ او احنف قیس بود و سپاهی انبوه با او بودند. (تاریخ سیستان ). احمد...