کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرفرازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرفرازی
/sarfarāzi/
معنی
= سرافرازی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
elation, flying colors, glory, gratification, laurels, pride
-
جستوجوی دقیق
-
سرفرازی
لغتنامه دهخدا
سرفرازی . [ س َ ف َ ] (حامص مرکب ) فخر. افتخار. مفاخرت . مباهات : پس ازچه رسد سرفرازی مراچو کوشش ترا گوی بازی مرا. اسدی .فخر ملکان شیرزاد شاهی کو را رسد از فخر سرفرازی . مسعودسعد.و آنکه او پارسی است روزی دان سرفرازی و نیک روزی دان . سنایی .نسازد عاشق...
-
سرفرازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sarfarāzi = سرافرازی
-
واژههای مشابه
-
سرفرازی دادن
لغتنامه دهخدا
سرفرازی دادن . [ س َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) بلندقدر ساختن . آبرو بخشیدن . مفتخر کردن : کسی را کجا سرفرازی دهدنخستین درش بی نیازی دهد. فردوسی .ترا زین سپس بی نیازی دهم به مازندران سرفرازی دهم . فردوسی .که یزدان ترا بی نیازی دهدبلند اختر و سرفرازی دهد.فرد...
-
سرفرازی کردن
لغتنامه دهخدا
سرفرازی کردن . [ س َ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افتخار کردن : ولیکن چو شه تیغبازی کندسر تیغ او سرفرازی کند. نظامی . || تکبر کردن . به خود بالیدن : همه مردمی سرفرازی کندسر آن شد که مردم نوازی کند. نظامی .سرفرازی مکن از کیسه پری که بود کار فلک کیسه بری .ج...
-
سرفرازی شادی
دیکشنری فارسی به عربی
انتشاء
-
جستوجو در متن
-
انتشاء
دیکشنری عربی به فارسی
بالا بري , رفعت , ترفيع , سرفرازي شادي
-
elation
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحقیر، رفعت، بالابری، ترفیع، سرفرازی شادی
-
elations
دیکشنری انگلیسی به فارسی
elations، رفعت، بالابری، ترفیع، سرفرازی شادی
-
شرمندگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. خجالت، خجلت ۲. شرمزدگی، شرمساری، شرمگینی ≠ سرفرازی
-
شکوه
واژگان مترادف و متضاد
اهمیت، بزرگی، تجمل، جاه، جبروت، جلال، جلوه، حشمت، سرفرازی، شان، شوکت، عظمت، فر، فره، کبریا، مهابت، هیبت
-
مباهات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مباهاة ] (مص ل .) 1 - تفاخر. 2 - خودبینی ، غرور. 3 - سرفرازی .
-
مؤصل
لغتنامه دهخدا
مؤصل . [ م ُ ءَص ْ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأصیل . ریشه کننده و ثابت شونده . || آنکه سرفراز میکند و طلب می کند سرفرازی را. (ناظم الاطباء).
-
وذف
لغتنامه دهخدا
وذف . [ وَ ] (ع مص ) روان شدن پیه و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فعل آن از باب ضرب است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رفتن با کبر و سرفرازی . (از اقرب الموارد). وذفان . رجوع به وذفان شود.