کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرغین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرغین
/sarqin/
معنی
سازی شیپورمانند که هنگام جنگ مینواختند؛ نای ترکی؛ نای رومی؛ سرنا؛ سورنای: ◻︎ غو کوس با نالهٴ کرّ نای / دم نای سرغین و هندیدرای (فردوسی: ۳/۵۵).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرغین
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِ.) سرنا.
-
سرغین
لغتنامه دهخدا
سرغین . [ س َ / س ِ ] (اِ) سرنا که مخفف سورنای است و آن را نای ترکی نیز خوانند. (برهان ). سرنایی باشد که آن را نای ترکی گویند و در اصل سورنای است که در عروسی و عشرت نوازند و آن را سرغینه نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ) : چو آمد به نزدیکی رزمگاه ...
-
سرغین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرغینه› (موسیقی) [قدیمی] sarqin سازی شیپورمانند که هنگام جنگ مینواختند؛ نای ترکی؛ نای رومی؛ سرنا؛ سورنای: ◻︎ غو کوس با نالهٴ کرّ نای / دم نای سرغین و هندیدرای (فردوسی: ۳/۵۵).
-
واژههای مشابه
-
نای سرغین
لغتنامه دهخدا
نای سرغین . [ ی ِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به سرغین شود : خروش آمد و ناله ٔ گاودم دم نای سرغین و روئینه خم .فردوسی .چو آمد به نزدیکی رزمگاه دم نای سرغین برآمد به ماه .فردوسی .
-
واژههای همآوا
-
سرقین
لغتنامه دهخدا
سرقین . [ س َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایروموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل . دارای 965 تن سکنه است . دارای چشمه های آب گرم معدنی طبی است که از شهرستانهای اطراف اهالی برای استحمام بدانجا می آیند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سرقین
لغتنامه دهخدا
سرقین . [ س َ رَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. دارای 271 تن سکنه است . آب آن از چشمه ، محصول آن غلات و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
سرقین
لغتنامه دهخدا
سرقین . [ س ِ ] (معرب ، اِ) سرگین . (غیاث ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : گفت بعره یعنی سرقین دلیل است بر وجود شتر پوینده و اثر قدمها دلیل است بر رفتن رونده . (جوامع الحکایات چ معین ص 57).
-
جستوجو در متن
-
سرغینه
لغتنامه دهخدا
سرغینه . [ س َ ن َ / ن ِ ] (اِ) سرغین که نای ترکی باشد و آن را سورنای گویند. (برهان ).
-
کره نای
لغتنامه دهخدا
کره نای . [ ک َرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کرنای . شیپور. بوق . (یادداشت مؤلف ). کارنا. کرنا. (فرهنگ فارسی معین ) : برآمد خروشیدن کرنای دم نای سرغین و هندی درای . فردوسی .رجوع به کرنا و شیپور شود.
-
کره ناى
واژهنامه آزاد
[ک َرْ رَ / رِ] کَرّه ناى، کرنای، کرنا، کارنا؛ شیپور، بوق، بوق جنگی. سازى باستانى و ایرانى شبیه شیپور که براى اطلاع رسانى به ویژه در جنگ ها کاربرد داشته است. مثال: ز بس نعره و نالهٔ کره نای/ همی آسمان اندر آمد ز جای (فردوسی)؛ برآمد خروشیدن کرنای/ دم ...
-
درای
لغتنامه دهخدا
درای . [ دَ ] (اِ) درا. زنگ و جرس . (برهان ). جرس . (از دهار) (جهانگیری ) (از منتهی الارب ). زنگی که بر گردن شتر بندند. (اوبهی ). جرس و آنچه به گردن شتر بندند. (شرفنامه ٔ منیری ). زنگ و جرس ، و آن چیزی است که به گردن شتر و استر و اسب سرهنگ قافله بندن...
-
خم
لغتنامه دهخدا
خم . [ خ ُ ] (اِ) ظرفی سفالین یا گلین و بزرگ که در آن آب و دوشاب و سرکه و شراب و آرد و مانند آن کنند. (منتهی الارب ). دَن . خابیه . خمره . خنب . خنبره . (یادداشت مؤلف ) : شو بدان گنج اندرون خمی بجوی . رودکی .لعل می را ز سرخ خم برکش در کدو نیمه کن به...