کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرشک شور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرشک شور
لغتنامه دهخدا
سرشک شور. [ س ِ رِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک غمزدگان است . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ) (انجمن آرا).
-
واژههای مشابه
-
سرشک انگبین
لغتنامه دهخدا
سرشک انگبین . [ س ِ رِ ک ِ اَ گ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )کنایه از ترشی و چاشنی است که مرکب از آب و عسل و سرکه باشد. || دوشاب . (آنندراج ) (برهان ).
-
سرشک خنده
لغتنامه دهخدا
سرشک خنده . [ س ِ رِ ک ِ خ َ دَ/ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گریه ٔ شادی است که آن را گریه ٔ شیرین نیز گفته اند، بخلاف اشک تلخ که از ماتم و غصه باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا) : بر سرم شمشیر اگر خون گریدی در سرشک خنده جان افشاندمی . خاقانی .سیرش ز خیا...
-
سرشک قدح
لغتنامه دهخدا
سرشک قدح . [ س ِ رِ ک ِ ق َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از قطرات شراب . (آنندراج ) : سرشک قدح ناله ٔ ارغنون روان کرد از چشمها رود خون .نظامی .
-
سرشک باری
لغتنامه دهخدا
سرشک باری . [ س ِ رِ ] (حامص مرکب ) اشک ریزی . گریستن . اشک ریختن : میکرد همان سرشک باری اما بطریق سوگواری .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
مشربی
لغتنامه دهخدا
مشربی . [ م َ رَ ] (اِخ ) میرزا ملک . مشهدی الاصل و اصفهانی المولد. از منشیان شاه عباس صفوی است . گویند در موسیقی ربط کاملی داشته در زمان شاه صفی قصیده ای گفته ، مواجب او را مضاعف کردند تا در زمان یکی ازوزراء قدری از مواجب او کم کرده قطعه ای به نظم د...
-
نمک چش
لغتنامه دهخدا
نمک چش . [ ن َ م َ چ َ / چ ِ ] (اِمص مرکب ) نمک چشیدن . (غیاث اللغات ). پاره ای طعام چشیدن برای دریافتن نمک آن و به مجاز به معنی مطلق چشیدن مستعمل است . (آنندراج ).نمک چشه کردن . نمک غذائی را چشیدن برای تشخیص مزه و اندازه ٔ نمک آن و اندکی از غذائی خو...
-
خوابنیده
لغتنامه دهخدا
خوابنیده . [ خوا / خا ب َ دَ / دِ ] (ن مف ) خوابانیده . مخفف خوابانیده . (برهان قاطع). خوابیده . درازکشیده : یاد کن زیرت اندرون تن شوی تو بر او خوار خوابنیده ستان . رودکی .نهاده بر چشمه زرین دوتخت برو خوابنیده یکی شوربخت . فردوسی .سهی سروش ببالین خوا...
-
سیلاب
لغتنامه دهخدا
سیلاب . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) سیل . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). توجبه . لاخیز. جریان روانی تند و سریع آب . (ناظم الاطباء) : رهایی خواهی از سیلاب انبوه قدم بر جای باید بود چون کوه . (ویس و رامین ).از زبر سیل بزیر آمد و سیلاب شماگرچه زیر است رهش سوی ...
-
بلارک
لغتنامه دهخدا
بلارک . [ ب َ رَ ] (اِ) نوعی از فولاد جوهردار. (برهان ) (هفت قلزم ) (فرهنگ خطی ). نوعی از پولاد جوهردار که از آن شمشیر کنند. (آنندراج ): گاه باشد که فولاد ریزه کنند و در نرم آهن گدازند و از امتزاج ایشان جوهری حاصل شود که آنرا بلارک گویند. و از بلارک ...
-
گریه
لغتنامه دهخدا
گریه . [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ] (اِمص ) اسم مصدر گریستن .اشک ریختن . گریستن . اشک . سرشک . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آب از چشم ریختن . (آنندراج ). بُکاء: خم ؛ گریه ٔ سخت . حَنین ؛ گریه در بینی . (منتهی الارب ) : بمیرد چون بگرید سیر تا هشیار پنداردکه چیزی ج...
-
نشاندن
لغتنامه دهخدا
نشاندن . [ ن ِ دَ] (مص ) (از: نش + اندن (پسوند مصدر متعدی )، متعدی نشستن ، کردی : نژینین (تیغه کردن ، دیوار کشیدن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کسی را به نشستن واداشتن . (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). متعدی نشستن . (غیاث اللغات ) : بنشان به...
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) عمارةبن محمد یا احمد یا محمود مروزی از شعرای اواخر قرن چهارم ،معاصر آخرین پادشاهان سامانی و نخستین پادشاهان غزنوی . وفات ویرا مؤلف مجمعالفصحاء به سال 360 هَ . ق .گفته است و سپس قطعه ای از او در مدح سلطان محمود غزنوی و قطع...