کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرشوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرشوی
/saršuy/
معنی
۱. شویندۀ سر؛ کسی که سر دیگری را بشوید.
۲. (اسم) نوعی گل سفید شبیه صابون که با آن سروتن را میشویند؛ گل سرشویی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرشوی
لغتنامه دهخدا
سرشوی . [ س َ ] (نف مرکب ،اِ مرکب ) آنکه سر را بشوید. شوینده ٔ سر. || سرتراش . (برهان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) : خاک بر سر شاعری را کاشکی بودمی سرشوی یا نه پای باف . شمس فخری (از انجمن آرا).|| حجام . (برهان ) (انجمن آرا). || نوعی از گِل که بدان سر شوین...
-
سرشوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) saršuy ۱. شویندۀ سر؛ کسی که سر دیگری را بشوید.۲. (اسم) نوعی گل سفید شبیه صابون که با آن سروتن را میشویند؛ گل سرشویی.
-
سرشوی
دیکشنری فارسی به عربی
شامبو
-
واژههای مشابه
-
گل سرشوی
لغتنامه دهخدا
گل سرشوی . [ گ ِ ل ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که زنان و بعض از جوانان موی را بدان شویند و آنرا گل جعدسا نیز گویند. (آنندراج ). طین فارسی . (بحر الجواهر). گل معروفی است که از دو فرسخ میانه ٔ شمال وجنوب قصبه ٔ اردکان از گریوه ٔ کوه درآورند. خ...
-
باشامپو یا سرشوی شستشو دادن
دیکشنری فارسی به عربی
شامبو
-
جستوجو در متن
-
شامبو
دیکشنری عربی به فارسی
سرشوي , سرشويه , باشامپو يا سرشوي شستشو دادن
-
shampoos
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شامپوها، شامپو، سرشوی، سرشویه، باشامپو یا سرشوی شستشو دادن
-
shampoo
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شامپو، سرشوی، سرشویه، باشامپو یا سرشوی شستشو دادن
-
shampooed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شامپو، باشامپو یا سرشوی شستشو دادن
-
گل پارسی
فرهنگ فارسی معین
(گِ لِ) (اِمر.) گل سرشوی .
-
ابوغسله
لغتنامه دهخدا
ابوغسله . [ اَ غ ِ ل َ ] (ع اِ مرکب ) گرگ . || سرشستنی ، چون خطمی و گِل ِ سرشوی و مانند آن .
-
طین فارسی
لغتنامه دهخدا
طین فارسی . [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بهترین وی سرخ بود و بشیرازی وی را گل سرشوی گویند و طبیعت وی سرد و خشک بود و درد شُش را ساکن گرداند. چون دو مثقال از وی استعمال کنندگویند مضر بود بمثانه و مصلح وی سرطانات بود. (اختیارات بدیعی ). گل شیرازی اس...
-
سرشور
لغتنامه دهخدا
سرشور. [ س َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) یا گِل ِ سرشوی . نوعی گِل که زنان بدان گیسوان خود شویند و قسمی از آن را زنان آبستن خورند. (یادداشت مؤلف ).