کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرشناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرشناس
/saršenās/
معنی
معروف؛ مشهور؛ کسی که بیشتر مردم او را بشناسند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نامآور، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام
دیکشنری
noted, outstanding, prominent, ranking, swell, well-known
-
جستوجوی دقیق
-
سرشناس
واژگان مترادف و متضاد
اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نامآور، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام
-
سرشناس
فرهنگ فارسی معین
( ~. ش ) (ص مر.) معروف .
-
سرشناس
لغتنامه دهخدا
سرشناس . [ س َ ش ِ ] (ن مف مرکب ) معروف . مشهور : ای ز آسمان بصد درجه سرشناس ترسِرّ دقایق ازلت از برآمده .خاقانی .
-
سرشناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [مجاز] saršenās معروف؛ مشهور؛ کسی که بیشتر مردم او را بشناسند.
-
سرشناس
لهجه و گویش تهرانی
مشهور
-
جستوجو در متن
-
مشهور
فرهنگ واژههای سره
پرآوازه، سرشناس، نامی، نامدار، سرشناس
-
savager
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرشناس
-
cerographist
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرشناس
-
معروف
فرهنگ واژههای سره
شناخته، سرشناس، پرآوازه، شناخته شده
-
فامیل دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی. فارسی] [عامیانه، مجاز] fāmildār دارای خانوادهای سرشناس.
-
کُمّلیّن
لهجه و گویش تهرانی
سرشناس، سرمایهدار
-
تانیل
واژهنامه آزاد
معروف _ مشهور _ سرشناس
-
شخیص
واژگان مترادف و متضاد
ارجمند، بزرگ، سرشناس، متشخص، محترم ≠ پشیز
-
خامل
واژگان مترادف و متضاد
۱. گمنام، بینام، ناشناس، بینامونشان ۲. پست، فرومایه ≠ سرشناس