کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرشتن
/sereštan/
معنی
۱. خمیر کردن.
۲. مخلوط ساختن.
۳. آغشته کردن.
۴. [قدیمی، مجاز] خلق کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آغشتن، آمیختن، خمیر کردن، مخلوط کردن، ممزوج کردن
۲. آفریدن، خلق کردن
۳. ورز دادن
دیکشنری
blend, brew, compound , mingle, mix
-
جستوجوی دقیق
-
سرشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آغشتن، آمیختن، خمیر کردن، مخلوط کردن، ممزوج کردن ۲. آفریدن، خلق کردن ۳. ورز دادن
-
سرشتن
فرهنگ فارسی معین
(س رِ تَ) [ په . ] (مص م .) 1 - آغشته کردن ، مخلوط کردن . 2 - خمیر کردن . 3 - آفریدن .
-
سرشتن
لغتنامه دهخدا
سرشتن . [ س ِ رِ ت َ ] (مص ) پهلوی «سریشتن » [ رجوع کنید به سرشت ]، سریکلی «خیرخ -ام » (آمیختن ، مخلوط کردن ). مخلوط کردن . آغشته ساختن . خمیر کردن . معجون ساختن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خمیر کردن . چیز تر و چیز خشک آمیختن . (آنندراج ) (غیاث )...
-
سرشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) sereštan ۱. خمیر کردن.۲. مخلوط ساختن.۳. آغشته کردن.۴. [قدیمی، مجاز] خلق کردن.
-
سرشتن
دیکشنری فارسی به عربی
تخمير , شکل , مزيج
-
واژههای مشابه
-
گل سرشتن
لغتنامه دهخدا
گل سرشتن . [ گ ِ س ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از سرشتن و خمیر کردن گل . (آنندراج ) : دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته ست نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم . سعدی (طیبات ).دوش دیدم که ملایک در میخانه زدندگل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند.حافظ.
-
درهم سرشتن
لغتنامه دهخدا
درهم سرشتن . [ دَ هََ س ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) آغشته کردن . مخلوط کردن . ممزوج ساختن .
-
خاک با خون سرشتن
لغتنامه دهخدا
خاک باخون سرشتن . [ س ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از قتل عام شدن و حادثه و واقعه ٔ عظیم روی دادن باشد.
-
جستوجو در متن
-
اسرشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'esreštan = سرشتن
-
ناسرشتن
لغتنامه دهخدا
ناسرشتن . [ س ِ رِ ت َ ] (مص منفی ) نسرشتن . مقابل سرشتن . رجوع به سرشتن شود.
-
عجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ajn خمیر کردن؛ سرشتن.
-
مشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مالیدن ۲. مالاندن ۳. خمیر کردن، سرشتن
-
سریشیدن
فرهنگ فارسی معین
(س دَ) (مص م .) نک سرشتن .