کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرسری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرسری
/sarsari/
معنی
۱. کاری که بیتٲمل و از روی سستی و سهلانگاری انجام داده شود.
۲. سخن یاوه، بیهوده، و نسنجیده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیدقت، سهلانگار، مسامح
۲. سهلانگارانه، تسامحآمیز
۳. بیاساس، نسنجیده، بیپایه ≠ سنجیده
۴. سطحی ≠ عمقی
۵. بیتامل
۶. بیهوده، یاوه
۷. سبکسرانه
دیکشنری
airy, cursory, desultory, dilettante, erratic, erratically, passing, half-baked, hit-or-miss, imprecise, perfunctory, preoccupied, sketchy, slackly, slipshod, sloppy, spot, superficial, sweeping
-
جستوجوی دقیق
-
سرسری
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیدقت، سهلانگار، مسامح ۲. سهلانگارانه، تسامحآمیز ۳. بیاساس، نسنجیده، بیپایه ≠ سنجیده ۴. سطحی ≠ عمقی ۵. بیتامل ۶. بیهوده، یاوه ۷. سبکسرانه
-
سرسری
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (ص نسب .) بی تأمل ، بدون فکر کردن .
-
سرسری
لغتنامه دهخدا
سرسری . [ س َ س َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) سخنی و کاری که بی اندیشه و تأمل کنند و بگویند. (رشیدی ). کنایه از کارو سخنی باشد که بی تأمل و اندیشه بکنند و بگویند. (انجمن آرا). کنایه از کار بی تأمل و سخن بیفکر. (برهان ). بی تأمل در فکر و سخن . (آنندراج )...
-
سرسری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) sarsari ۱. کاری که بیتٲمل و از روی سستی و سهلانگاری انجام داده شود.۲. سخن یاوه، بیهوده، و نسنجیده.
-
سرسری
دیکشنری فارسی به عربی
سطحي
-
سرسری
لهجه و گویش تهرانی
سر تکان دادن بچه با آهنگ.()باباش میاد صدای کفش پاش میاد!
-
واژههای مشابه
-
سَرسَری
لهجه و گویش تهرانی
بی دقت، بی تأمل و اندیشه
-
cursory survey
بررسی سَرسَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[باستانشناسی] بررسیهای منطقهای با دقت صفر تا بیست درصدی که در طی آن منطقۀ مورد بررسی بهطور گذرا بازدید و محوطههای نمایان چون تپههای بزرگ ثبت میشود
-
کار سرسری
لغتنامه دهخدا
کار سرسری . [ رِ س َ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کار سطحی .- کار سرسری کردن ؛ سهل انگاری کردن . رجوع به سهل انگاری کردن شود.
-
سرسری گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
اهمیت ندادن،اهمال
-
واژههای همآوا
-
صرصری
لغتنامه دهخدا
صرصری . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم بن عسکربن محمدبن ثابت . یاقوت گوید: وی صدیق ما بود و مردی صاحب حمیت و مردانگی بود و شعرا را در مدح وی قصایدی است . کمال قاسم واسطی در حق او سروده است :اقول لمرتاد تقسم لُحمه علی البید ما بین السری و التبحر....
-
صرصری
لغتنامه دهخدا
صرصری . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) ابوالقاسم اسماعیل بن حسین بن عبداﷲبن هیثم بن هشام صرصری . شیخ ثقة و صدوق بود. وی از ابوعبداﷲ حسین بن اسماعیل محاملی و محمدبن عبیداﷲبن العلاء کاتب و ابوالعباس احمدبن محمدبن سعیدبن عقدة کوفی و ابوعیسی احمدبن اسحاق انماطی و اب...
-
صرصری
لغتنامه دهخدا
صرصری . [ ص َ ص َ ] (اِخ ) جمال الدین ابوزکریا یحیی بن یوسف صرصری ضریر حنبلی متوفی 656 هَ . ق . وی دیوانی دارد در زهد و مدایح پیغمبر. (کشف الظنون ). زرکلی او را انصاری و اهل دیهی نزدیک بغداد دانسته گوید: دیوان وی مخطوط است . (الاعلام زرکلی ، ص 1158)....