کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرر
/soror/
معنی
= سریر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرر
لغتنامه دهخدا
سرر. [ س َ رَ ] (ع اِ)خطهای کف دست و شکنهای آن . ج ، اسرار. (ناظم الاطباء). خطوط کف و پیشانی . (اقرب الموارد). || تجویف و کاواکی . (ناظم الاطباء). میان کاواکی چیزی . (ازاقرب الموارد). || آنچه دایه بازبرد از ناف کودک . (مهذب الاسماء). آنچه بریده شود ا...
-
سرر
لغتنامه دهخدا
سرر. [ س ِ رَ ] (ع اِ) آنچه بریده شود از ناف کودک . || پوست سماروغ . || گل و خاک که بر وی چفسیده باشد. || آخر شب از ماه . || شکنهای کف دست و پیشانی . ج ، اسرار، اساریر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ولد له ثلاثة علی سرر؛ وقتی گویند که سه فرزند نر...
-
سرر
لغتنامه دهخدا
سرر. [ س ُ رَ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مکه ، در آن درختی بود که هفتاد نبی را در زیر آن درخت ناف بریده اند یعنی در زیر آن درخت متولد شده اند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سرر
لغتنامه دهخدا
سرر. [ س ُ رَ ] (ع اِ) پوست سماروغ . || گل و خاک که بر وی چفسیده باشد. || آخر شب از ماه یا میانه ٔ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سرر
لغتنامه دهخدا
سرر. [ س ُ رُ ] (ع اِ) سرشاخ گیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ سرة. (ناظم الاطباء). || ج ِ سریر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
سرر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سَریر] [قدیمی] soror = سریر
-
واژههای مشابه
-
سُرُرٍ
فرهنگ واژگان قرآن
تختها (جمع سرير به معني تختي که بر روي آن مي نشينند )
-
واژههای همآوا
-
صرر
لغتنامه دهخدا
صرر. [ ص َ رَ ] (ع اِ) خوشه ای که آماده ٔ برآمدن گردد یا مادامی که در آن گندم نه برآمده باشد. صررة، یکی . (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد شود.
-
صرر
لغتنامه دهخدا
صرر. [ ص ُ رَ ] (اِخ ) قلعه ای از یمن از نواحی ابین . (معجم البلدان ).
-
صرر
لغتنامه دهخدا
صرر. [ ص ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ صرة. (دهار) (منتهی الارب ).
-
صرر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صُرَّة] [قدیمی] sorar = صره
-
سُرُرٍ
فرهنگ واژگان قرآن
تختها (جمع سرير به معني تختي که بر روي آن مي نشينند )