کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرد و خشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سرد یافتن
فرهنگ فارسی معین
(سَ. تَ) (مص ل .) سرد شدن ، احساس سرما کردن .
-
سرد آمدن
لغتنامه دهخدا
سرد آمدن . [ س َ م َ دَ] (مص مرکب ) بی ارزش بودن . بی اهمیت شدن : از آن سرد آمد این کاخ دلاویزکه چون جا گرم کردی گویدت خیز.نظامی .
-
چشمه سرد
لغتنامه دهخدا
چشمه سرد. [ چ َ م َ س َ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
دم سرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] damsard کسی که کلامش در دیگری اثر نکند.
-
خون سرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xunsard ۱. [مقابلِ خونگرم] (زیستشناسی)۲. [عامیانه، مجاز] ویژگی کسی که زود خشمگین نمیشود؛ بردبار؛ متین؛ آرام.
-
سرد ومرطوب
دیکشنری فارسی به عربی
دبق
-
سرد شدن
لهجه و گویش تهرانی
نا امید شدن
-
cold low
کمفشار سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← چرخند سردهسته
-
supercooled fog
مِه اَبَرسرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] مِه دارای قطرکهای آب مایع در دمای پایینتر از صفر درجۀ سلسیوس
-
cold-front wave
موج جبهۀ سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] سامانهای کمفشار که در امتداد جبهۀ سرد گسترش مییابد
-
cold occluded front
جبهۀ همرسیدۀ سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← جبهۀ همرسی سرد
-
cold-front thunderstorm
توفان تندری جبهۀ سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] توفان تندری همراه با جبهۀ سرد
-
cold cracking
تَرَکخوردگی سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] ترکخوردگی جوش که معمولاً در هنگام جوشکاری در زیر دمای 205 درجۀ سلسیوس یا پس از سرد شدن فلز تا دمای محیط رخ میدهد
-
بر باد سرد نشاندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. دِ سَ. نِ دَ) (مص م .) دلسرد کردن ، نومید ساختن .
-
جابجا سرد شدن
لغتنامه دهخدا
جابجا سرد شدن . [ ب ِس َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درحال ْ مردن . فی الفور مردن .