کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرد و خشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرد و خشک
لغتنامه دهخدا
سرد و خشک . [ س َ دُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) (اصطلاح پزشکی قدیم ) چیزی را که در وی مایه ٔ خاکی بیشتر باشد گویند سرد و خشک است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
واژههای مشابه
-
سَّرْدِ
فرهنگ واژگان قرآن
بافتن زره
-
سرد سرد
لهجه و گویش تهرانی
خیلی سرد
-
گریه ٔ سرد
لغتنامه دهخدا
گریه ٔ سرد. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گریه که از شادی بهم رسد. گریه ٔ دروغ که از درد دل نباشد. (از آنندراج ) : گریه های سرد زاهد را نماید کار سست میشود از ریزش باران وی دیوار سست .بدیع نصیرآبادی (از آنندراج ).
-
dead locomotive
لوکوموتیو سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] لوکوموتیوی که به هر دلیل از نیروی کِشندۀ آن نمیتوان استفاده کرد
-
cold light
نور سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] بخشی از طیف نور مرئی که فاقد طولِموج فروسرخ است
-
سرد شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. خنک شدن، یخ شدن ۲. یخ کردن ۳. بیروح شدن، خشکشدن ۴. بیمیل شدن ۵. ناامید شدن، دلسردشدن ۶. دلزده شدن، ملول گشتن ۷. بیشورشدن، از هیجان افتادن ۸. بیاعتنا گشتن ۹. مردن
-
سرد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیمیل کردن، وازده کردن، دلزده کردن ۲. خنک کردن، گرمازدایی کردن
-
cold anticyclone
واچرخند سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← واچرخند سردهسته
-
cold front
جبهۀ سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] جبهۀ ناهمرسیده یا بخشی از آن که به گونهای حرکت میکند که هوای سردتر جانشین هوای گرمتر میشود
-
cold cyclone
چرخند سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← چرخند سردهسته
-
cold tongue
زبانۀ سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] در هواشناسی همدیدی، گسترش یا پیشروی بارز هوای سرد
-
cold high
پرفشار سرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← واچرخند سردهسته
-
دم سرد
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (ص .) مأیوس ، ناامید.