کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سردگوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سردگوی
لغتنامه دهخدا
سردگوی . [ س َ ] (نف مرکب ) کنایت از کندطبع. (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ). || کسی که به سخن گفتن مردم را آزار کند. (آنندراج ) (انجمن آرا). کسی که مردم را به سخنان سخت و درشت و راست برنجاند. (برهان ). || کنایه از ناموزون . (آنندراج ) (انجمن آرا). ک...
-
جستوجو در متن
-
سردگو
لغتنامه دهخدا
سردگو. [ س َ ] (نف مرکب ) سردبیان . (انجمن آرا) (آنندراج ). سردگوی .
-
گوی
لغتنامه دهخدا
گوی . (نف مرخم ) مرخم و مخفف گوینده .- آفرین گوی ؛ آفرین گوینده : که باد آفریننده ای را سپاس که کرد آفرین گوی را حق شناس . نظامی .- آمین گوی ؛ آمین گوینده . کسی که آمین گوید.- اخترگوی ؛ اخترشمار. منجم .- اذان گوی ؛ مؤذن . بانگ نماز گوینده .- اغر...