کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سردور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سردور
/sardo[w]r/
معنی
۱. [مجاز] سرکردۀ جاسوسان و خبرنگاران.
۲. سرحلقه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سردور
لغتنامه دهخدا
سردور. [ س َ دَ / دُو ] (اِ مرکب ) سرکرده ٔ جاسوسانی که احوال امرا به پادشاهان نویسند. (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). رئیس جاسوسان . (ناظم الاطباء).
-
سردور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] sardo[w]r ۱. [مجاز] سرکردۀ جاسوسان و خبرنگاران.۲. سرحلقه.