کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سردق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سردق
لغتنامه دهخدا
سردق . [ س َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لب کویر بخش بجستان شهرستان گناباد. سکنه ٔ آن 600 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، ارزن و زیره است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
سردق
لغتنامه دهخدا
سردق . [ س َ دَ ] (ع اِ) سراپرده . (دزی ج 1 ص 647).
-
سردق
لغتنامه دهخدا
سردق . [ س َ دُ ] (ص )بسیار دزدی کننده . (غیاث ). شاید مصحف سَرّاق باشد.
-
سردق
واژهنامه آزاد
سِرْدَقْ:(serdagh) در گویش گنابادی یعنی کچل ، سر بی مو
-
واژههای مشابه
-
سِرْدَقْ
لهجه و گویش گنابادی
serdagh در گویش گنابادی یعنی کچل ، سر بی مو
-
واژههای همآوا
-
ثردق
لغتنامه دهخدا
ثردق . [ ث َ دَ ] (اِخ ) دهی است بزرگ قبیله ٔ دَوس را. (منتهی الارب ).
-
سِرْدَقْ
لهجه و گویش گنابادی
serdagh در گویش گنابادی یعنی کچل ، سر بی مو
-
جستوجو در متن
-
فخرآباد
لغتنامه دهخدا
فخرآباد. [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لب کویر بخش بجستان شهرستان گناباد که در 30 هزارگزی شمال باختری بجستان و سر راه مالرو عمومی سردق به بجستان قرار دارد. دشتی گرمسیر و خشک و دارای 997 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلا...