کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سردفتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سردفتر
/sardaftar/
معنی
۱. صاحب دفتر اسناد رسمی که اسناد را ثبت و امضا میکند.
۲. [قدیمی، مجاز] اولین نفر گروه؛ رهبر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سردفتر
فرهنگ فارسی معین
(سَ. دَ تَ) (اِمر.) مدیر و مسئول دفترخانة اسناد رسمی .
-
سردفتر
لغتنامه دهخدا
سردفتر. [ س َ دَ ت َ ] (اِ مرکب ) متصدی کل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (بهار عجم ). || آیت . نمونه : در جهانگیری چون سنجر سردفتر باش که مرا همچو معزی ز تو سردفتر خاست .لطیف الدین زکی مراغه ای (از لباب الالباب ج 2 ص 377). || فهرست . || خلاصه . || صاحب...
-
سردفتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. معرب] sardaftar ۱. صاحب دفتر اسناد رسمی که اسناد را ثبت و امضا میکند.۲. [قدیمی، مجاز] اولین نفر گروه؛ رهبر.
-
سردفتر
واژهنامه آزاد
آنکه دفتر اسناد رسمی را اداره کند, مدیر و مسئول دفتر خانه.
-
جستوجو در متن
-
محضردار
واژگان مترادف و متضاد
سردفتر، دفترخانهدار، متصدی محضر
-
exordiums
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اگزوداریوم ها، سردفتر، دیباچه، مقدمه، اغاز، اول هر چیزی، سراغاز
-
exordium
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اگزوردیوم، سردفتر، دیباچه، مقدمه، اغاز، اول هر چیزی، سراغاز
-
دفتریار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [مجاز] daftaryār کارمند ارشد در دفتر اسناد رسمی؛ معاون سردفتر.
-
محضردار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) صاحب دفتر اسناد رسمی ، سردفتر.
-
دفتریار
لغتنامه دهخدا
دفتریار. [ دَ ت َرْ ] (اِ مرکب ) کسی است که سمت معاونت «دفترخانه » را داراست و برحسب پیشنهاد «سردفتر» و تصویب وزارت عدلیه انتخاب میشود. (فرهنگ حقوقی ). و رجوع به دفترخانه در ردیف خود و دفتر اسناد رسمی و سردفتر ذیل دفتر شود.
-
محضردار
لغتنامه دهخدا
محضردار. [ م َ ض َ ] (نف مرکب ) دارنده ٔ محضر. در تداول امروز، صاحب امتیاز دفتر ثبت اسناد رسمی . سردفتر. کسی که برحسب موازین قانونی مسئول دفتر اسناد رسمی یا دفتر ازدواج و طلاق است .
-
محموده
لغتنامه دهخدا
محموده . [ م َ دَ ] (ع ص ) محمودة. پسندیده و ستوده : و سقم صفراوی نهار را به سقمونیای تدابیر محموده دفع نماید. (دره ٔ نادره چ سیدجعفر شهیدی ص 89 و 90). آثار محموده ٔ او بر صحایف اعمال سردفتر مناقب ستوده . (لباب الالباب ).
-
نظمی بهبهانی
لغتنامه دهخدا
نظمی بهبهانی . [ ن َ ی ِ ب ِ ب ِ ] (اِخ ) از شاعران معاصر با نصرآبادی است و به روایت او «کمال صلاح و درویشی داشت ، فی الجمله تحصیلی کرده ، مدتی در اصفهان بود... سپس به شیراز رفت و در آنجا ساکن شد». او راست :خدنگ غمزه به نظمی زدی و آه کشیدزبان بریده م...
-
خوبرویی
لغتنامه دهخدا
خوبرویی . (حامص مرکب ) خوب سیمایی . خوش صورتی . خوشگلی . (ناظم الاطباء). زیبایی . جمال . حُسن . صباحت . وجاهت . قشنگی . نیکویی . (یادداشت بخط مؤلف ) : یکی خوبرویی و زیبندگی که هست آیتی در فریبندگی . نظامی .یکی گفت از ختن خیزد نکویی فسانه ست آن طرف د...