کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سردسیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سردسیر
/sardsir/
معنی
۱. [مقابلِ گرمسیر] سرزمینی که هوای آن سرد باشد؛ ییلاق؛ جای سرد.
۲. (صفت) بسیار سرد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سرحد، ییلاق ≠ قشلاق، گرمسیر
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سردسیر
واژگان مترادف و متضاد
سرحد، ییلاق ≠ قشلاق، گرمسیر
-
سردسیر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) ییلاق ، جای سرد.
-
سردسیر
لغتنامه دهخدا
سردسیر. [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ولایتی که آب و هوای آن بسیار سرد بود. مقابل گرم سیر. (آنندراج ). دیولاخ . (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ). منزل تابستانی در زمین مرتفع. ضد گرمسیر. (ناظم الاطباء). ییلاق . (یادداشت مؤلف ) : قاین جایی سردسیر است . (حدود...
-
سردسیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sardsir ۱. [مقابلِ گرمسیر] سرزمینی که هوای آن سرد باشد؛ ییلاق؛ جای سرد.۲. (صفت) بسیار سرد.
-
واژههای مشابه
-
جانکی سردسیر
لغتنامه دهخدا
جانکی سردسیر. [ ن َ ی ِ س َ سی ] (اِخ ) شعبه ای از طایفه ٔ هفت لنگ بختیاری و دارای شعب زیر است : جلیلی ، معمودی ، ریگی ، بارزی ، هلوسعد، شیاسی ، سوتک ، بوگر. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).
-
بهمئی سردسیر
لغتنامه دهخدا
بهمئی سردسیر. [ ب َ م َ س َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان است . این دهستان از شمال بدهستان بهمئی سرحدی ، از خاور به دهستان طیبی سرحدی ، از جنوب بدهستان طیبی گرم سیر و از باختر به بخش جانکی محدود است و هوای آن معتدل و اغلب ار...
-
بویراحمد سردسیر
لغتنامه دهخدا
بویراحمد سردسیر. [ بُو ی ِ اَ م َ دِ س َ ] (اِخ )یکی از دهستانهای کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان است . این دهستان در شمال خاوری بهبهان و در جنوب دهستان دشمن زیاری واقع شده است . موقعیت طبیعی دهستان ، کوهستانی ، هوای آن سردسیر و مالاریایی است . این دهستان ...
-
جستوجو در متن
-
گرمسیر
واژگان مترادف و متضاد
قشلاق ≠ سردسیر
-
سیر
فرهنگ فارسی معین
(پس .) پسوندی است دال بر مکان : سردسیر.
-
شیاسی
لغتنامه دهخدا
شیاسی . [ ](اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جانکی سردسیر هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75). رجوع به جانکی سردسیر شود.
-
تابستانگاه
لغتنامه دهخدا
تابستانگاه . [ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) ییلاق . سردسیر.
-
سردسیری
لغتنامه دهخدا
سردسیری . [ س َ ] (ص نسبی ) محل و جائی که سردسیر باشد.
-
صرود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ صَرد] [قدیمی] sorud شهرهایی که هوای آنها بسیار سرد باشد؛ سرزمینهای سرد؛ سردسیر.