کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سردار اکرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سید
لغتنامه دهخدا
سید. [ س َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) پیشوا. مهتر قوم . سردار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مهتر. (دهار) : گرچه آباش سیدان بودنداو بهر فضل سید آباست . فرخی .کاشکی سیدی من آن تبمی تا چو تبخاله گرد آن لبمی . خفاف .این ارادتی که لازم شده در گردن من نسبت به سید م...
-
سپهسالار تنکابنی
لغتنامه دهخدا
سپهسالار تنکابنی . [ س ِ پ َ رِ ت َ ب ُ ] (اِخ ) نام او ولی خان سپهسالار و پسر حبیب اﷲخان سردار ساعدالدوله از تنکابن است . ولی خان سپهسالار در اوان جوانی وارد خدمت نظام شد و با طی سلسله ٔ مراتب سپاهی به درجه ٔ سرتیپی ارتقا یافت . افواج تنکابن و مازند...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) ابن امین الدین رازی کاتب و وزیر ممدوح خاقانی . خاقانی در قصیده ای تاج الدین را چنین مدح کند:...من بری مکرمی دگر دارم بکر افلاک و حاصل ادوارصدر مشروح صدر، تاج الدین کوست تاج صدور و فخر کبارچون خط جودخوانی ، از اشراف چون ...
-
مقوقس
لغتنامه دهخدا
مقوقس . [ م ُ ق َ ق ِ ] (اِخ ) لقب جریح بن میناالقبطی رئیس قوم قبط در زمان پیغمبر اکرم (ص ). رسول خدا نامه ای به شرح زیر برای وی نوشت :«بسم اﷲ الرحمن الرحیم من محمدبن عبداﷲ ورسوله الی المقوقس عظیم القبط سلام علی من اتبع الهدی . اما بعد فانی ادعوک بدع...
-
ابوبکر
لغتنامه دهخدا
ابوبکر. [ اَ بو ب َ ] (اِخ ) ابن ابی قحافه عثمان بن عامربن عمروبن کعب بن سعدبن تیم بن مرةبن کعب قرشی ، مسمی به عبداﷲ و ملقب به عتیق و صدیق و ذوالخلال و شیخ الخلفاء و یار غار نبی . مادر او ام الخیر سلمی است ، دختر صخربن عمرو و بنت عم ابی قحافه . نسب ا...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابی طالب بن عبدمناف بن عبدالمطلب بن هاشم بن نضربن کنان بن خزیمةبن مدرک بن الیاس بن مضربن نزاربن معدبن عدنان هاشمی قرشی علیه السلام ، مکنی به ابوالحسن ، ابوتراب (بوتراب ) و ابوالهیجاء (بوالهیجاء)، و ملقب به مرتضی ، أسداﷲ،حیدر...
-
مفتاح
لغتنامه دهخدا
مفتاح . [ م ِ ] (ع اِ) کلید.مِفتَح . (مهذب الاسماء). کلید و هرچه بدان چیزی گشایند. ج ، مفاتیح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آلتی که بدان در و هر چیز بسته را بگشایند و کلید. (ناظم الاطباء). آلت گشودن قفل و در بسته . اقلید. مِقلاد. (یا...