کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرخ و زرد شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سرخ سر
لغتنامه دهخدا
سرخ سر. [ س ُ س َ ] (اِ مرکب ) نام مرغی است که عرب آن را حمره نامند. (از ربنجنی ).
-
سرخ شته
لغتنامه دهخدا
سرخ شته . [ س ُ ش َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) آفتی است برگ درخت گردو را. (یادداشت مؤلف ).
-
سرخ فام
لغتنامه دهخدا
سرخ فام . [ س ُ ] (ص مرکب ) سرخ رنگ : بفرمود مهتر که جام آوریدبدو در می سرخ فام آورید.فردوسی .
-
سرخ مرز
لغتنامه دهخدا
سرخ مرز. [ س ُ م َ ] (اِ مرکب ) بمعنی سرخ مرد که رستنیی باشد شبیه بستان افروز. (برهان ) (آنندراج ). نازک بدن . (جهانگیری ). اسم فارسی آذان الغزال است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
سرخ نای
لغتنامه دهخدا
سرخ نای . [ س ُ ] (اِ مرکب ) مری . (فرهنگستان ).
-
میل سرخ
لغتنامه دهخدا
میل سرخ .(اِخ ) نام کوهی است در حوالی تفت یزد. (آنندراج ).
-
خاک سرخ
لغتنامه دهخدا
خاک سرخ . [ ک ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خاک رس . رجوع به خاک رس شود.
-
چوب سرخ
لغتنامه دهخدا
چوب سرخ . [ س ُ ] (اِ مرکب ) بقم . (ناظم الاطباء). چوبی است سرخ که چیزها بدان سرخ کنند. (یادداشت مؤلف ).
-
چوب سرخ
لغتنامه دهخدا
چوب سرخ . [ س ُ ] (اِخ ) دره ای است که در خوزستان ، واقع شده است .
-
خلیج سرخ
لغتنامه دهخدا
خلیج سرخ . [ خ َ ج ِ س ُ ] (اِخ ) نام دیگر خلیج ارس است بنا بر قول هردوت . رجوع ص 149 تاریخ ایران باستان مشیرالدوله شود.
-
خورشید سرخ
لغتنامه دهخدا
خورشید سرخ . [ خوَرْ / خُرْ دِ س ُ ] (اِخ ) معادل صلیب احمر. هلال احمر. (یادداشت مؤلف ).
-
سرخ باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sorxbād = باد۱ 〈 باد سرخ
-
سرخ بال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) sorxbāl تیهو؛ سرخپر.
-
سرخ پوشان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سرخجامگان› [قدیمی] sorxpušān = خرمدینان
-
سرخ رویی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مقابلِ زردرویی] [قدیمی، مجاز] sorxruy(')i ۱. خوشدلی.۲. پیروزی؛ سربلندی.