کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرخ فام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
درخانه سرخ
لغتنامه دهخدا
درخانه سرخ . [ دَ ن َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان ، واقع در 57هزارگزی جنوب خاوری مشیز و سر راه مالرو مهرشهاب به چهارطاق ، با 150 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
دریای سرخ
لغتنامه دهخدا
دریای سرخ . [ دَرْ ی ِ س ُ] (اِخ ) بحر احمر. رجوع به بحر احمر ذیل بحر شود.
-
ده سرخ
لغتنامه دهخدا
ده سرخ . [ دِه ْ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چولائی خانه بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. واقع در 35هزارگزی شمال خاوری مشهد دارای 550 تن سکنه است . آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ده سرخ
لغتنامه دهخدا
ده سرخ . [ دِه ْ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. واقع در 53هزارگزی شمال فریمان . دارای 847 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
ده سرخ
لغتنامه دهخدا
ده سرخ . [ دِه ْ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج . واقع در 40هزارگزی جنوب خاوری پاوه . سکنه ٔ آن 275 تن . آب آن از چشمه تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
ده سرخ
لغتنامه دهخدا
ده سرخ . [ دِه ْ س ُ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان گرکن بخش فلاورجان شهرستان اصفهان . واقع در 22هزارگزی جنوب خاوری فلاورجان متصل به شوسه ٔ مبارکه به اصفهان . دارای 1406 تن سکنه است . آب آن از زاینده رود تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
ده سرخ
لغتنامه دهخدا
ده سرخ .[ دِه ْ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ولدبیگی بخش ثلاث شهرستان کرمانشاهان . واقع در 12هزارگزی جنوب خاوری نهرآب . سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از چشمه های کوچک متعدد راه آن تابستان اتومبیل می توان برد. ساکنین از ایل ولدبیگی هستند. (از فرهنگ جغراف...
-
رودخانه سرخ
لغتنامه دهخدا
رودخانه سرخ . [ن َ / ن ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بزنجان بخش بافت از شهرستان سیرجان واقع در 14هزارگزی شرق بافت و2هزارگزی جنوب شرقی راه فرعی رابر به بزنجان . ناحیه ٔ کوهستانی و سردسیر است و 174 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. از...
-
زاگ سرخ
لغتنامه دهخدا
زاگ سرخ . [ گ ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن را برومی قلقند گویند. (برهان قاطع). و رجوع به زاج احمر و زاج سرخ شود.
-
زبان سرخ
لغتنامه دهخدا
زبان سرخ . [ زَ ن ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زبان ، عضو معروف . (آنندراج ) : سرسبز از زبان سرخ خود بر باد داد آنکس که از اهل سخن چون طوطی از تقلید سر بر زد.میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج ).
-
سرخ بت
لغتنامه دهخدا
سرخ بت . [ س ُ ب ُ ] (اِخ ) سرخ بت و خنگ بت دو بت بزرگند در موضع بامیان از مضافات کابل در سرحد بدخشان از سنگ تراشیده . گویند بلندی هر یک از آن پنجاه و دو گز باشد ومیان آنها مجوف است چنانکه از کفهای پای ایشان راه است و نردبان پایه ها کرده اند که به جم...
-
سرخ بنگال
لغتنامه دهخدا
سرخ بنگال . [ س ُ ب ِ ] (اِ مرکب ) جسمی است غیرمحلول در آب و محلول در آبگونه های قلیایی و آن را برای امتحانات کبد بکار میبرند. (از درمانشناسی عطایی ص 342).
-
سرخ بید
لغتنامه دهخدا
سرخ بید. [ س ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از درخت بید است . (برهان ) (آنندراج ). نوعی از هفده بید است . (غیاث ) (شرفنامه ). بعضی گویند بید موله است که بید مجنون باشد. (برهان ). خلاف . (محمودبن عمر). در فلات بسیار است و برای سبدبافی بسیار شایسته است . (جنگل شن...
-
سرخ خنگ
لغتنامه دهخدا
سرخ خنگ . [ س ُ خ ِ ] (اِ مرکب ) اشهب . اشقر. (مهذب الاسماء). صفت اسب است .
-
سرخ رباط
لغتنامه دهخدا
سرخ رباط. [ س ُ رُ ] (اِخ ) یکی از پنج بلوک راست پی است که در ارتفاع 2340 در سه فرسخی گردنه ٔ گدوک واقع است . رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو صص 68-70 و 155 شود.