کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرخ شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرخ شدن
معنی
(سُ . شُ دَ) (مص ل .) 1 - کنایه از: خشمگین شدن . 2 - شرمسار شدن .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
۱. قرمز شدن، به رنگ سرخ درآمدن
۲. خجالت کشیدن
۳. خشمگین شدن
۴. برشته شدن، تفتیدن، تفتهشدن
دیکشنری
flame, flush
-
جستوجوی دقیق
-
سرخ شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. قرمز شدن، به رنگ سرخ درآمدن ۲. خجالت کشیدن ۳. خشمگین شدن ۴. برشته شدن، تفتیدن، تفتهشدن
-
سرخ شدن
فرهنگ فارسی معین
(سُ . شُ دَ) (مص ل .) 1 - کنایه از: خشمگین شدن . 2 - شرمسار شدن .
-
سرخ شدن
لغتنامه دهخدا
سرخ شدن . [ س ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رنگ سرخ گرفتن . (یادداشت مؤلف ). || در غضب شدن . (غیاث ) (آنندراج ). خشمگین شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 131). || کنایه از خجالت هم باشد. (آنندراج ) : به باغ برد ز زلفش صبا بدامن مشک که غنچه سرخ شد و دست در گریبان ک...
-
سرخ شدن
دیکشنری فارسی به عربی
احمر (فعل ماض) , تدفق , خجل , نخب
-
سرخ شدن
لهجه و گویش تهرانی
کنایه از خجالت کشیدن و در غضب شدن میباشد
-
واژههای مشابه
-
علی سرخ
لغتنامه دهخدا
علی سرخ . [ ع َ س ُ ] (اِخ ) (پهلوان ...) وی از مقربان پهلوان اسد خراسانی بود که در سال 754 هَ . ق . بواسطه ٔ اینکه در کرمان عصیان کرده بودبا شاه شجاع جنگید. دشمنان پهلوان اسد خراسانی تصمیم گرفتند که وی را با زهر بقتل رسانند و برای اطمینان از نتیجه ٔ...
-
علی سرخ
لغتنامه دهخدا
علی سرخ . [ ع َ س ُ ] (اِخ ) خوافی . مکنی به ابومسلم . وی در ملازمت سلطان ابوسعید بود و در فن کشتی گیری و تیراندازی مهارتی کامل داشت . ولی در مسابقه ای که با امیر عبدالرزاق در تیراندازی داد از وی شکست خورد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 356 شود.
-
علی سرخ
لغتنامه دهخدا
علی سرخ . [ ع َ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاه منصور، شهرستان بیجار. واقع در 40هزارگزی باختر حسن آباد سوگند، و 6هزارگزی شمال خاوری میدان . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 330 تن سکنه . آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و لبنیات ...
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ُ ل ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هر گلی که سرخ باشد. (برهان ). || ترجمه ٔ ورد است . (آنندراج ). ورد. (الفاظ الادویه ). گل سرخ دارای دسته های مختلف است و منجمله به نوع مخصوصی از تیره ٔ گل سرخ که گلبرگهای آن بسیار معطر و پرپر است . (گیا...
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ِ س ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 15000 گزی جنوب فهلیان و 3000 گزی راه شوسه ٔ کازرون به فهلیان . دارای 47 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ِ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حمدادی بخش لنگه ٔ شهرستان لار واقع در 12500گزی شمال باختر لنگه و شمال کوه چیرو. هوای آن معتدل و دارای 52 تن سکنه است . آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات و خرما و شغل اهالی زراعت است . راه فرعی دارد. (ا...
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ِ ل ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خاک رس . نوعی خاک است . مغرة. (الفاظ الادویه ). رجوع به طین مغره و مغره شود.
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ُ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دوآب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع در 29هزارگزی شمال باختراردل و 22هزارگزی راه عمومی . هوای آن معتدل و دارای 127 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، کتیرا، پشم و روغن است . شغل اهالی زراعت و گله ...
-
گل سرخ
لغتنامه دهخدا
گل سرخ . [ گ ُ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 42هزارگزی باختر کوهدشت و 42هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت . هوای آن معتدل و دارای 480 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات است . شغل ا...