کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرجوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرجوش
/sarjuš/
معنی
۱. مقداری غذا که از چربی و قسمت مرغوب خوراکی که در دیگ در حال جوشیدن است بردارند: ◻︎ ز هر خوردی که طعم نوش دارد / حلاوت بیشتر سرجوش دارد (نظامی۲: ۱۷۴).
۲. خلاصه؛ زبده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
scum
-
جستوجوی دقیق
-
سرجوش
لغتنامه دهخدا
سرجوش . [ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شوربائی را گویند که در اول جوش از دیگ برآرند و به نمک چش خورند. (آنندراج ) (برهان ) (رشیدی ). شوربایی که در اول جوش کشند و آن را سردیگ نامند. (شرفنامه ٔ منیری ) : ز هر خوردی که طعم نوش داردحلاوت بیشتر سرجوش دارد. ن...
-
سرجوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] sarjuš ۱. مقداری غذا که از چربی و قسمت مرغوب خوراکی که در دیگ در حال جوشیدن است بردارند: ◻︎ ز هر خوردی که طعم نوش دارد / حلاوت بیشتر سرجوش دارد (نظامی۲: ۱۷۴).۲. خلاصه؛ زبده.
-
سرجوش
دیکشنری فارسی به عربی
زبد
-
سرجوش
لهجه و گویش تهرانی
سنگی که از مجرای آن آب وارد حوض میشود.
-
واژههای مشابه
-
باده ٔ سرجوش
لغتنامه دهخدا
باده ٔ سرجوش . [ دَ / دِ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب صاف و این مقابل دُرد است . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
سردیگ
لغتنامه دهخدا
سردیگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) شوربایی که اول جوش کند و آن را سرجوش هم گویند. (آنندراج ). سرجوش . (شرفنامه ).
-
طباخة
لغتنامه دهخدا
طباخة. [ طُ خ َ ] (ع اِ) سرجوش دیگ . کفک دیگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار).
-
فوارة
لغتنامه دهخدا
فوارة. [ ف ُ رَ ] (ع اِ) سرجوش دیگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فُوار شود.
-
foams
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فوم، کف، حباب، سرجوش، جوش وخروش، حباب های ریز، کف کردن، کف بدهان اوردن
-
foam
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فوم، کف، حباب، سرجوش، جوش وخروش، حباب های ریز، کف کردن، کف بدهان اوردن
-
scum
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نوشابه، تفاله، سفیدی، کف، پس مانده، طبقه وازده اجتماع، سرجوش، درده گرفتن
-
scums
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کلاهبرداری، تفاله، سفیدی، کف، پس مانده، طبقه وازده اجتماع، سرجوش، درده گرفتن
-
جفال
لغتنامه دهخدا
جفال . [ ج ُ ] (ع اِ) کفک شیر. || هر چه به بسیاری وصف کنند آنرا. || صوف بسیار. || موی بسیار. آب آورد سیل . (منتهی الارب ). || سرجوش دیگ . (آنندراج ). رجوع به جفاله شود.