کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرجمله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرجمله
معنی
(سَ. جُ لِ) [ فا - ع . ] 1 - (ق .) به طور کلی ، جملگی . 2 - (ص .) برگزیده ، بهترین .
فرهنگ فارسی معین
مترادف و متضاد
کلا، جمع
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرجمله
واژگان مترادف و متضاد
کلا، جمع
-
سرجمله
فرهنگ فارسی معین
(سَ. جُ لِ) [ فا - ع . ] 1 - (ق .) به طور کلی ، جملگی . 2 - (ص .) برگزیده ، بهترین .
-
سرجمله
لغتنامه دهخدا
سرجمله . [ س َ ج ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از خلاصه و گزیده . (آنندراج ) (بهار عجم ) : خاقان کبیر ابوالمظفرسرجمله شده مظفران را. خاقانی .جمال او سرجمله ٔ حسن و خوبی و مقال او فهرست شادی و بیغمی . (سندبادنامه ص 135).زبان در زبان گنج پرداختم از آن...
-
جستوجو در متن
-
خالد مروی
لغتنامه دهخدا
خالد مروی . [ ل ِ دِ م َرْ ] (اِخ ) فخرالدین خالد مروی یکی از شعرای پارسی زبان است و این دو بیت او راست که درباره ٔ منافقان سنجر گفته :آنها که به خدمتت نفاق آوردندسرجمله عمر خویش طاق آوردنددور از سر تو سام به سرسام بمردوین» سر سوری به فراق آوردند. (ا...
-
سرخیل
لغتنامه دهخدا
سرخیل . [ س َ خ َ / خ ِ ] (اِ مرکب ) رئیس گروه و سردارجماعت . (آنندراج ). سرکرده و سرلشکر. (شرفنامه ٔ منیری ) : خالی گردانیدن و آوردن سرخیلان و مقدمان و مردمان آن بقاع را به سیستان . (تاریخ سیستان ).ای شمع زردروی که در آب دیده ای سرخیل عاشقان مصیبت ر...
-
اذل
لغتنامه دهخدا
اذل . [ اَ ذَل ل ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ذلّت . ذلیل تر. (غیاث اللغات ). خوارتر : 5ندانستند [ کدخدایان غازی اریارق ] که چون خداوندان ایشان برافتادند اذل ّ من النعل و اخس ّ من التراب باشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 219). سرجمله ٔ حیوانات شیر است و کمتر...
-
کمترین
لغتنامه دهخدا
کمترین . [ ک َ ت َ ] (ص عالی ) کمترینه . اندک ترین . (ناظم الاطباء). کمتر از همه . اقل همه . مقابل بیشترین . (فرهنگ فارسی معین ) : این شرها بر کمترین روی افتد و بیشترین خیرها غالب بوند، چنانکه بیشترین کس تندرست بوند و اگر بیمار بودبیشترین آن بود که ب...
-
منتخب
لغتنامه دهخدا
منتخب . [ م ُ ت َ خ َ ] (ع ص ) برگزیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برگزیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مختار. (اقرب الموارد). گزیده . بگزیده . گزین . دست گزین . انتخاب گشته . خیاره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز فرزانگی رای تو منتخب وز آزادگی ر...
-
تاج دار
لغتنامه دهخدا
تاج دار. (نف مرکب ) پادشاه و نگاه دارنده ٔ تاج . (انجمن آرا). کنایه از پادشاه است و نگاهدارنده و محافظت کننده ٔ تاج را نیز گویند. (برهان ). دارنده و محافظ تاج . (شرفنامه ٔ منیری ). تاجور، تاج گذارده . متوج ، مکلل ، تائج ؛ تاجدار.امام تائج ؛ امام تاجد...
-
جانور
لغتنامه دهخدا
جانور. [ ن َ / ن ِ / ن ْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرکب از جان + پسوند اتصاف ور. در پهلوی جانور حیوان زنده . حیوان جانور گویا. حیوان ناطق . (دانشنامه ص 5 س 5) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مطلق حیوان . (بهار عجم ) (آنندراج ). زنده . حی . حیوان . (ناظم الاط...
-
اضافة
لغتنامه دهخدا
اضافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) اضافه . اضافت . گریختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || ترسیدن و پرهیز کردن از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اضافه از کسی ؛ ترسیدن و حذر کردن از وی . (از قطر المحیط) (از اقرب الموا...