کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرتافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرتافتن
معنی
( ~ . تَ) (مص ل .) سرپیچی کردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
balk
-
جستوجوی دقیق
-
سرتافتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) (مص ل .) سرپیچی کردن .
-
سرتافتن
دیکشنری فارسی به عربی
تحدي
-
واژههای همآوا
-
سر تافتن
لغتنامه دهخدا
سر تافتن . [ س َ ت َ ] (مص مرکب ) بی فرمانی کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). عاصی و یاغی شدن . (آنندراج ) : طاعت او چون نماز است و هر آنکس کز نمازسر بتابد بی شک او را کرد باید سنگسار. فرخی .و خبر بست و کابل کردند که ایشان سر بتافته اند. (تاریخ سیستان ).هر ...
-
جستوجو در متن
-
پای پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) گریختن ، سرتافتن .
-
تحدي
دیکشنری عربی به فارسی
بمبارزه طلبيدن , رقابت کردن , سرپيچي کردن , سرتافتن , متهم کردن , طلب حق , گردن کشي , دعوت بجنگ
-
پای پیچیدن
لغتنامه دهخدا
پای پیچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) سرتافتن از خدمت و رفتن و گریختن . (برهان ) : الا تا نپیچی سر از عدل و رای که مردم ز دست تو پیچند پای . سعدی .|| جان کندن . (برهان ).