کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرت
لغتنامه دهخدا
سرت . [ س ُ ] (اِخ ) نام شهری بر ساحل بحرم به شمال افریقا در مشرق سراته به طرابلس . (از ابن بطوطه ) (دمشقی ). مدینه ای است در ساحل بحرالروم در بین برقه و طرابلس غرب . (از معجم البلدان ). شهری است به مغرب سرته در اندلس ، از آن شهر است قاسم بن ابی شجاع...
-
سرت
واژهنامه آزاد
سرت یعنی نردبان
-
واژههای مشابه
-
خیر سر پدرت/خیر سرت!
لهجه و گویش تهرانی
برگرداندن عمل زشت به گوینده
-
واژههای همآوا
-
سرة
لغتنامه دهخدا
سرة. [ س ُرْ رَ ] (ع اِ) ناف . ج ، سُرّات ، سُرَر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناف . (غیاث ) (زمخشری ) (دهار). || میانه ٔ وادی و بهترین جای در وی و میانه ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).- سرةالارض ؛ قوطولیدون . (یادداشت مؤلف ).-...
-
سرط
لغتنامه دهخدا
سرط. [ س َ رَ ] (ع مص ) فروخوردن لقمه و جز آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (بحر الجواهر).
-
سرط
لغتنامه دهخدا
سرط. [ س ُ رَ ] (ع ص ) سخت دلیر. || بسیارخوار. (منتهی الارب ). || کلان لقمه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
صرة
لغتنامه دهخدا
صرة. [ ص َرْ رَ ] (ع اِمص ) سختی اندوه . (منتهی الارب ). || سختی جنگ . (منتهی الارب ). || سختی گرما. (منتهی الارب ) (دستورالاخوان ). || (اِ) درختی است که بر آن شاخه های انگور آویخته باشد. (منتهی الارب ). || بانگ و فریاد. (منتهی الارب ). بانگ . (دستور...
-
صرة
لغتنامه دهخدا
صرة. [ ص ِرْ رَ ] (ع اِمص ) سختی سرما یا سرما که کشت و نبات را بسوزد. (منتهی الارب ). || (اِ) بانگ و آواز سخت . (منتهی الارب ).
-
صرة
لغتنامه دهخدا
صرة. [ ص ُرْ رَ ] (ع اِ) همیان دراهم و مانند آن . (منتهی الارب ). همیان زر. (دستورالاخوان ). زر بسته در رگوی . (زمخشری ). همیان . (غیاث اللغات ). کیسه . (مهذب الاسماء). کیسه ٔ زر. کیسه ٔ سیم و زر : از زرد و سرخ مرد بنفریبدنا راست صره ٔ وی و قنطارش . ...
-
ثرط
لغتنامه دهخدا
ثرط. [ ث َ ] (ع مص ) گولی . گول شدن . || عیب کردن . || ثَلط. سرگین انداختن . ریغ زدن . ریخ زدن . || سریش کردن .
-
ثرط
لغتنامه دهخدا
ثرط. [ ث َ / ث َ رَ ] (ع اِ) (ظَ . معرب سریش ) سریش . (از منتخب و صراح ) (غیاث اللغة). سریش کفشگران . || سرگین . ج ، ثروط.
-
ثرة
لغتنامه دهخدا
ثرة. [ ث َرْ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ثَر. || چشمه ٔ بسیارآب . || جراحت فراخ بسیارخون .
-
ثرة
لغتنامه دهخدا
ثرة. [ ث َرْ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ثَرّ. زن پرگوی . ج ، ثَرّات . || چشمه ٔ بسیار آب . || ناقه یا گوسپند بسیار شیر. || ناقه یا گوسفند فراخ سوراخ پستان . و در معنی چشمه ٔ بسیارآب وناقه ... بکسر ثاء نیز آمده است . ج ، ثُرور. ثِرار.