کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سربه دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مهدی رازی
لغتنامه دهخدا
مهدی رازی . [ م َ ی ِ ] (اِخ ) سیدمهدی فرزند میرزا غیاث عرب نسابه ٔ طباطبائی . از شاعران قرن یازدهم است . در شیراز تحصیل کرد و سپس به اصفهان رفت . از اوست :دم مسیح چمن در هوای بوی تو بودکه غنچه سربه گریبان جستجوی تو بودهنوز حیرت امکان در عدم می زدکه ...
-
نیست
لغتنامه دهخدا
نیست . (فعل ) نه هست . نه است . فعل منفی مفرد غایب . مقابل هست و است : چندیت مدح گفتم و چندین عذاب دیدگر زآنکه نیست سیمت جفتی شمم فرست . منجیک .ز دانش به اندر جهان هیچ نیست تن مرده و جان نادان یکی است . فردوسی .هزاریک کاندر نهاد او هنر است نگار خوب ه...
-
نگون
لغتنامه دهخدا
نگون . [ ن ِ ](ص ، ق ) نگونسار. (لغت فرس اسدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). آویخته . سرازیر. (انجمن آرا) (آنندراج ). سرنگون . (ناظم الاطباء). سرته . آونگان . به پای آویخته . (یادداشت مؤلف ) : آب گلفهشنگ گشته از فسردن ای شگفت همچنان چون شوشه ٔ سیمین نگون...
-
نخل
لغتنامه دهخدا
نخل . [ ن َ ] (ع اِ) درخت خرما. (فرهنگ نظام ) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). خرمادرخت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). نخیل . (مهذب الاسماء). خرمابن . (مهذب الاسما) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 98) (منتهی الارب ). نخیل لینة. عذق . عقار. باسقه .(یادداشت مؤلف...
-
کشیده
لغتنامه دهخدا
کشیده . [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف ) طویل . دراز. (ناظم الاطباء). ممتد. ماد. ممدود. مدید. (یادداشت مؤلف ) : درازتر ز غم مستمند سوخته جان کشیده تر ز شب دردمند خسته جگر. فرخی .حق سبحانه و تعالی ایام عمر مولانا صاحب الجلیل کافی الکفاة کشیده گرداناد. (...
-
کینه ور
لغتنامه دهخدا
کینه ور. [ ن َ / ن ِ وَ ] (ص مرکب ) صاحب کینه و صاحب عداوت و بی مهر. (برهان ). کینه دار. کینه ورز. (آنندراج ). پهلوی ، کین ور . ارمنی ، کینه ور (صاحب کینه ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). حَقود. حاقد.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بی مهر و صاحب دشمنی وعداوت...
-
هش
لغتنامه دهخدا
هش . [ هَُ ] (اِ) مخفف هوش . زیرکی و ذهن و عقل و شعور. (برهان ) : هر پنج زن دستها ببریدند و آگاهی نداشتند که هش ازایشان بشده بود از نیکورویی یوسف . (تاریخ بلعمی ).هر آنکس که دارد هش و رای و دین پس از مرگ بر من کند آفرین . فردوسی .کجا آن هش و دانش و ر...
-
نیرنگ
لغتنامه دهخدا
نیرنگ . [ رَ / ن َ رَ ] (اِ) سحر. افسون . نیرنج . (لغت فرس ) (یادداشت مؤلف ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (رشیدی ). جادوئی . افسون . (اوبهی ). ساحری . افسونگری . (برهان قاطع). طلسم . (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). جادو. فسون : سخ...
-
دسته
لغتنامه دهخدا
دسته . [ دَ ت َ / ت ِ ] (اِ) هر چیز که نسبت به دست دارد. (آنندراج ). || دستینه . خط نوشته . دستخط : گوئی که به پیرانه سر از می بکشم دست آن باید کز مرگ نشان یابی و دسته . کسائی .و مراد از این دست همانست که حافظ گوید در این بیت «یا ز دیوان قضا خط امانی...
-
پیش آوردن
لغتنامه دهخدا
پیش آوردن . [ وَ دَ ] (مص مرکب ) پیش آوریدن . رجوع به پیش آوریدن شود. || به حضور آوردن . به نزدیک آوردن . به خدمت آوردن . بردن نزد... : دگر روز بنشست بر تخت خویش چو دیوان لشکر بیاورد پیش . فردوسی .هر که را شعری بری یا مدحتی پیش آوری گوید این یکسر درو...
-
مهر
لغتنامه دهخدا
مهر. [ م ُ ] (اِ) آلتی از فلز، سنگ ،عقیق و در عصر ما لاستیک و جز آنها که بر آن نام و عنوان کسی یا بنگاهی یا مؤسسه ای را وارون کنده باشندو چون بر آن مرکب مالند و آنگاه بر کاغذ و جز آن فشار دهند نام و نقش مذکور بر آن ثبت شود : که کشتی کسی را مده تا نخ...
-
مرغزار
لغتنامه دهخدا
مرغزار. [ م َ ] (اِ مرکب ) سبزه زار و زمینی که مرغ در آن بسیار رسته باشد. (برهان ). جایی را گویند که در آن سبزه بسیار رسته باشد. (از غیاث ) (از آنندراج ). آنجا که مرغ روییده است . زمینی که در آن گیاه مرغ فراوان باشد و سبزه زار و علفزار و چراگاه . (نا...
-
یک
لغتنامه دهخدا
یک . [ ی َ / ی ِ ] (عدد، ص ، اِ) نخستین شماره از اعداد که به تازی واحد و اَحَد گویند. (ناظم الاطباء). نخستین شماره ٔ عددی که در مرتبه ٔ اول واقع است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). احد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). واحد. (ناظم الاطبا...
-
لهراسب
لغتنامه دهخدا
لهراسب . [ ل ُ ] (اِخ ) پدر کی گشتاسب . از پادشاهان کیانی ، بنابه روایت فردوسی چون کیخسرو از کار جهان سته شد و آهنگ جهان دیگر کرد، تخت شاهی را به لهراسب که در درگاه کیخسرو مردی گمنام بود بخشید. بزرگان و پهلوانان خلاف آوردند و گفتند که او از تخم شاهان...
-
چشم
لغتنامه دهخدا
چشم . [ چ َ /چ ِ ] (اِ) معروفست که عرب «عین » گویند. (برهان ). ترجمه ٔ عین . (آنندراج ).آن جزء از بدن انسان و حیوان که بر بالای آن ابرو جا گرفته و آلت دیدنست . (فرهنگ نظام ). عضو آلی مدرک رنگها. عین و آلت ابصار و دیده و چشم که آلت ابصار باشد عبارت اس...