کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سربخشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سربخشی
لغتنامه دهخدا
سربخشی . [ س َ ب َ] (حامص مرکب ) نصیب و حصه و بهره دادن : کار من سربازی و بی خویشی است کار شاهنشاه من سربخشی است .مولوی .
-
جستوجو در متن
-
بی خویشی
لغتنامه دهخدا
بی خویشی . [ خوی / خی ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بیخویش . بیخودی .از خود بی خود شدگی . از خودی خود رستگی : کار من سربازی و بی خویشی است کار شاهنشاه من سربخشی است .مولوی .
-
سربازی
لغتنامه دهخدا
سربازی . [ س َ ] (حامص مرکب ) باختن سر. جانفشانی کردن .تا پای جان در رزم ایستادن . جان باختن : در این منزل ز سربازی پناهی ساز خاقانی که ره پر لشکر جادوست نتوان بی عصا رفتن . خاقانی .لشکر دیلم در آن حادثه پای بفشردند و سربازیها کردند. (ترجمه ٔ تاریخ ی...
-
اسم مصدر
لغتنامه دهخدا
اسم مصدر. [ اِ م ِ م َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم مصدر در عربی : ابن مالک در الفیة گوید : بفعله المصدر الحق فی العمل مضافاً او مجرداً او مع اَل ان کان فعل مع اَن او ما یحل محلّه و لاسم مصدر عمل .عبدالرحمن سیوطی در شرح بیت اخیر در «بهجةالمرضیة»...