کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرایا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرایا
/sarāyā/
معنی
= سَریه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرایا
لغتنامه دهخدا
سرایا. [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سَریّة، بمعنی پاره ای از لشکر از پنج نفر تا سه صد یا چهارصد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) : پس از آن معاویه سرایا را به عراق فرستاد. (مجمل التواریخ و القصص ص 292).
-
سرایا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سَریَّة] [قدیمی] sarāyā = سَریه
-
واژههای مشابه
-
ابن سرایا
لغتنامه دهخدا
ابن سرایا. [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) رجوع به صفی حلی شاعر شود.
-
واژههای همآوا
-
صرایا
لغتنامه دهخدا
صرایا. [ ص َ ] (ع ص ، اِ) ج ِصرّاء. (دهار). ج ِ صریاء. (منتهی الارب ). ج ِ صریة.
-
جستوجو در متن
-
ceria
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرایا
-
seraya
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرایا
-
چگونگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) čegunegi وضع و حالت چیزی؛ کیفیت: ◻︎ آنکه بداند چگونگیت، بداند / شهرهسرایا که تو ز بهر چرایی (ناصرخسرو: ۹۰).
-
سریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سریَّة] sariy[y]e ۱. [مقابلِ غزوه] جنگی که حضرت رسول شخصاً در آن شرکت نداشته و یکی از اصحاب را به سرکردگی سپاهیان تعیین نموده.۲. [جمع: سرایا] [قدیمی] دستهای از لشکر؛ گروهی از سپاهیان.
-
خرار
لغتنامه دهخدا
خرار. [ خ َرْ را ] (اِخ ) نام موضعی است بحجاز و گفته اند که این ناحیه بقرب جُحَفه بوده است . در حدیث سرایا آمده که ابن اسحاق گفت : در سال اول (بنابر قولی در سال دوم ) رسول خدا سعدبن ابی وقاص را به هشت طایفه از مهاجران گسیل داشت . او بمقصدعزیمت کرد تا...
-
سریه
لغتنامه دهخدا
سریه . [ س َ ری ی َ ](ع اِ) (از: «س ری ») لشکری که زیاده از پنج کس باشد تا چهارصد کس مقدار چهارصدتن . ج ، سرایا. (مهذب الاسماء). پاره ای از لشکر از پنج نفر تا سه صد یا چهارصد. (منتهی الارب ). || مقابل غزوه : یک سریة میفرستادی رسول بهر جنگ کافر و دفع ...
-
حلی
لغتنامه دهخدا
حلی . [ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن سرایابن علی بن ابوالقاسم بن احمدبن نصربن ابی العزیزبن سرایا حلی طایی . ملقب به صفی الدین (677 - 750 هَ . ق .). از دانشمندان و شاعران بزرگ و صاحب قصائد مفصلی است . وی شاعر دولت ارتقی در ماردین بود. در سال 722 هَ . ق . بمصر...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) تقی ّالدین نصیبی . او ابوالعباس احمدبن مبارک بن نوفل النصیبی الخُرفی است صاحب بغیه بنقل از ذهبی گوید: وی امامی عالم و عامل بود و بموصل درآمد و در آنجا نزد عمربن احمد السفنی عربیت آموخت و از محمدبن محمدبن سرایا از ابوالوقت حدیث...