کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرافراز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سرافراز
/sar[']afrāz/
معنی
سربلند؛ مفتخر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده
۲. گردنفراز، گردنکش
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سرافراز
فرهنگ نامها
(تلفظ: sarafrāz) (به مجاز) افتخار کننده به چیزی یا کسی ، سربلند ، مفتخر ؛ (در قدیم) دارای صفات نیکو و مایه افتخار ؛ (در قدیم) گردن فراز ، گردن کش ، زورمند .
-
سرافراز
واژگان مترادف و متضاد
۱. بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده ۲. گردنفراز، گردنکش
-
سرافراز
فرهنگ فارسی معین
(سَ . اَ) (ص فا.) مفتخر، سربلند.
-
سرافراز
لغتنامه دهخدا
سرافراز. [ س َ اَ ] (نف مرکب ) سربلند و متکبر و گردنکش . (آنندراج ). فخرکننده . نازنده . سربلند : سرافراز پور یل اسفندیارز گشتاسب اندرجهان یادگار. فردوسی .یکی پهلوان بود شیروی نام دلیر و سرافراز و جوینده نام . فردوسی .بدانگه که گردد سرافراز نیواز ایر...
-
سرافراز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹سرفراز› [مجاز] sar[']afrāz سربلند؛ مفتخر.
-
واژههای مشابه
-
سرافراز شدن
واژگان مترادف و متضاد
مفتخرشدن، مباهی شدن، بالنده شدن، سربلند شدن
-
سرافراز کردن
واژگان مترادف و متضاد
مفتخر کردن، افتخار دادن، سربلند کردن
-
emergent
درخت سرافراز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] درختی که تاج آن کاملاً بالاتر از تاجپوشش اصلی است و کاملاً در معرض نور قرار دارد
-
سرافراز شدن
لغتنامه دهخدا
سرافراز شدن . [ س َ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سربلند شدن . مفتخر گشتن : گرفت آنگهی پادشاهی طورگ سرافراز شد بر شهان سترگ . فردوسی .آنکه نگونسار شد مباد سرافرازوآنکه سرافرازشد مباد نگونسار. سوزنی .هم در کنار عرش سرافراز میشوندهم در میان بحر نگونسار میروند...
-
سرافراز کردن
لغتنامه دهخدا
سرافراز کردن . [ س َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مفتخر کردن . به مباهات رساندن : همه ذرات جهان را رخ توهمچو خورشید سرافراز کند.عطار.
-
باغ سرافراز
لغتنامه دهخدا
باغ سرافراز. [ غ ِ س َ اَ ] (اِخ ) باغی بوده است به حوالی هرات : پیری سلطان ... بنواحی هرات رسید و هرویان را تنبیه نموده متوجه مخالفان گردید. و خواجه کمال الدین و خواجه مولانا امیرو... متعاقب در حرکت آمدند... و در وقتی که در کوچه ٔ باغ سرافراز میان پ...
-
سرافراز و سربلند
فرهنگ گنجواژه
مفتخر.
-
عزیز و سرافراز
فرهنگ گنجواژه
محترم.