کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سراشیبی تند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سراشیبی تند
دیکشنری فارسی به عربی
منحدر
-
واژههای مشابه
-
سراشیبی یا نمای بام
دیکشنری فارسی به عربی
شريحة
-
جستوجو در متن
-
precipice
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرابه، پرتگاه، سراشیبی تند، صخره پرتگاه
-
precipices
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پریدگی ها، پرتگاه، سراشیبی تند، صخره پرتگاه
-
منحدر
دیکشنری عربی به فارسی
تخته سنگ , صخره , خم کردن , کج کردن , متمايل شدن , مستعد شدن , سرازير کردن , شيب دادن , متمايل کردن , شيب , صخره پرتگاه , پرتگاه , سراشيبي تند , شيب دار , زمين سراشيب , سرازيري , سربالا يي , کجي , انحراف , سراشيب کردن , سرازير شدن
-
فظ
دیکشنری عربی به فارسی
تند , پرتگاه دار , سراشيبي , ناگهان , ناگهاني , بيخبر , درشت , جداکردن , خشن , بي نزاکت , دهاتي , بي ادب , بي ادبانه , سيل زده کردن , از اب پوشانيدن , زير سيل پوشاندن , اشباع کردن , عوامانه , عاميانه , پست , رکيک , مبتذل
-
هبوط
دیکشنری عربی به فارسی
کاهش , شيب پيدا کردن , رد کردن , نپذيرفتن , صرف کردن(اسم ياضمير) , زوال , انحطاط , خم شدن , مايل شدن , رو بزوال گذاردن , تنزل کردن , کاستن , نسب , نژاد , نزول , هبوط , غوطه , شيرجه , گودال عميق , سرازيري تند , سقوط سنگين , فرو بردن , غوطه ورساختن , ش...
-
تندبالا
لغتنامه دهخدا
تندبالا. [ ت ُ ] (اِ مرکب ) کوه بلند. (ناظم الاطباء). بالایی تند و پرنشیب . سخت سراشیب . سخت سرازیر. کوهی با سراشیبی سخت :نگه کرد پرموده او را بدیدز هامون یکی تندبالا گزید. فردوسی .نشست از بر اسب سالار نیوپیاده همی رفت در پیش گیوبدان تندبالا نهادند ر...
-
تنده
لغتنامه دهخدا
تنده . [ ت ُ دَ / دِ ] (اِ) چیزی باشد که مانند غنچه مرتبه ٔ اول از درخت سر زند و بعد از آن برگ از میان آن برآید. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ جهانگیری ). غنچه که از او برگ بیرون آید. (شرفنامه ٔ منیری ). غنچه و چیز...
-
تندی
لغتنامه دهخدا
تندی . [ ت ُ ] (حامص ) درشتی . (آنندراج ). سختی و شدت و درشتی . (ناظم الاطباء). خشمگینی .غضبناکی . عصبانیت . (فرهنگ فارسی معین ) : دل شاه ترکان پر از خشم و جوش ز تندی نبودش به گفتار گوش . فردوسی .ز تندی پشیمانی آردْت بارتو در بوستان تخم تندی مکار. فر...