کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سراج بلخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سراج بلخی
لغتنامه دهخدا
سراج بلخی . [ س ِ ج ِ ب َ ] (اِخ )به سراج الدین علا موسوم و ملقب بوده و مداح خوارزمشاه و در فضل و کمال و نظم و نثر ید بیضا ظاهر می نموده . از قدمای حکماست و قولش بر فضلش گواست . از اوست :امرش به اختیار قضا قاضی قدرحکمش به اتفاق قدر شحنه ٔ قضاخورشید ر...
-
واژههای مشابه
-
سراجالدین
فرهنگ نامها
(تلفظ: serājoddin) (عربی) چراغ دین ؛ (در اعلام) نام چند تن از مشاهیر .
-
ابن سراج
لغتنامه دهخدا
ابن سراج . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن سری سهل نحوی . شاگرد مبرد و استاد سیرافی و رمانی و جز آنان . یکی از مشاهیر نحات و قراء در مائه ٔ سیم و چهارم هجری . از کتب اوست : کتاب الأصول . کتاب الاشتقاق . شرح کتاب سیبویه و صاحب صحاح از آن بسیار نقل ...
-
ابن سراج
لغتنامه دهخدا
ابن سراج . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن سعید. از مشاهیر نحات اندلس و از محدثین معروف آنجا. به مصر هجرت کرده و در آنجا بتدریس اشتغال ورزیده است و نیز بسیاحت یمن رفته و مدتی در آنجا اقامت گزیده است . وفات او به سال 359 هَ .ق . است . از کتب اوست : ...
-
ابن سراج
لغتنامه دهخدا
ابن سراج . [ اِ ن ُ ؟ ] (اِخ ) قره فضلی محمد، معروف به ابن سراج رومی . صاحب کتاب نخلستان بفارسی که مانند گلستان ساخته . وفات 970 هَ .ق . (کشف الظنون ).
-
ابن سراج
لغتنامه دهخدا
ابن سراج . [ اِ ن ُ س َرْ را ] (اِخ ) ابومحمد جعفربن احمدبن حسین . قاری و حافظ و ادیب و شاعر. صاحب اشعاری نیکوست و او راست : کتاب مصارع العشاق . و از ابوعلی بن شاذان و ابوالقاسم بن شاهین و خلاّ ل و برمکی و جز آنان روایت دارد.
-
ابن سراج
لغتنامه دهخدا
ابن سراج . [ اِ ن ُ س َرْ را ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن عبداﷲبن روبیل ، معروف به ابن سراج غرناطی شاعر. متفنن در فنون عدیده و طبیب مبرز. شهرت تألیفات او سبب شد که سلطان محمدبن محمد او را طبیب خاص خویش کرد. ابن سراج طب را نزد ابوجعفر راقوتی مرسی فراگر...
-
ابن سراج
لغتنامه دهخدا
ابن سراج . [ اِ ن ُ س ِ ] (اِخ ) کنیت جمعی از ادبا و نحویین است که در عراق و شام یا مغرب میزیسته اند: 1 - طالب بن محمدبن نشیط شاگرد ابن انباری . 2 - محمدبن حسین بن عبداﷲ. 3 - ابوعبداﷲ محمدبن احمد دمشقی . 4 - ابوالقاسم عبدالرحمن بن قاسم مقری فاسی (متو...
-
ابن سراج
لغتنامه دهخدا
ابن سراج . [ اِ ن ُس َرْ را ] (اِخ ) محمدبن علی بن عبدالرحمن دمشقی صوفی . او در مائه ٔ هشتم هجری میزیسته و کتابی تشویق الارواح و القلوب الی ذکر علام الغیوب داشته که ظاهراً از میان رفته است و جزئی از آن به نام تفّاح الارواح و مفتاح الارباح شامل سرگذشت...
-
تخت سراج
لغتنامه دهخدا
تخت سراج . [ ت َ ت ِ س َ ] (اِخ ) نام مدرسه ٔ شیخ ابواسحاق کازرونی است . گویند شیخ در آن مدرسه چراغی به دست خود روشن کرده اند و اکنون چهارصد سال زیاده باشد، آن چراغ همچنان افروخته است . (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ). ...
-
حفص سراج
لغتنامه دهخدا
حفص سراج . [ ح َ ص ِ س َ ] (اِخ ) مکنی به ابی معمر. محدث است .
-
ده سراج
لغتنامه دهخدا
ده سراج . [ دِه ْ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قهستان بخش مرکزی شهرستان سیرجان . واقع در 30هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد. سکنه ٔ آن 200 تن . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
سراج الثقی
لغتنامه دهخدا
سراج الثقی . [ س َرْ را جُث ْ ث َ ق َ ] (اِخ ) (216 - 313 هَ .ق .). رجوع به ابوالعباس محمدبن اسحاق السراج شود.
-
سراج الوراق
لغتنامه دهخدا
سراج الوراق . [ س ِ جُل ْ وَرْ را ] (اِخ ) (605 - 695 هَ . ق .) سراج الدین عمربن محمدبن حسن . شاعر مصری است . وی کاتب دربار امیر یوسف والی مصر بود. او را دیوان شعری است بزرگ . صفدی قسمتی از آن را که بنام «لمعالسراج » برگزیده است معروف است . وی به قاه...