کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
barrier methods
روشهای سدّی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] روشی برای پیشگیری از بارداری که در آن با استفاده از یک ابزار مانع عبور زامه از زهراه یا دهانۀ زهدان میشوند
-
واژههای همآوا
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی ٔ. [ ص َ ] (ع ص ) فلان ٌ صاغرٌ صَدی ٌٔ؛ یعنی او را ننگ و ناکسی لازم است . (منتهی الارب ).
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی . [ ص َ دا ] (ع اِ) انعکاس آواز در کوه و گنبد و جز آن . بنات جبل . بنت الجبل . رجوع به صدا شود. || نوعی از ماهی سیاه دراز. || مرد لطیف تن . || تن آدمی بعد از مرگ او. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). تن مرده . (مهذب الاسماء). رجوع به صدا شود. || دماغ ...
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی . [ ص ُ دَ ] (اِخ ) نام شمشیر ابوموسی اشعری است . (منتهی الارب ).
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی . [ ص ُ دَی ی ] (اِخ ) آبی است . نام آبی است در شعر ورقةبن نوفل . (منتهی الارب ).
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی . [ ص ُ دَی ی ] (اِخ ) ابن عجلان بن وهب الباهلی ، مکنّی به ابوامامة. وی صحابی است و در صفین با علی بوده و در شام سکونت جست و بحمص به سال 81 هَ . ق . درگذشت و او آخر کس از صحابه است که بشام بمرد. وی را در صحیحین 250 حدیث است . (الاعلام زرکلی ص 430...
-
صدی
لغتنامه دهخدا
صدی . [ ص ُ دَی ی ] (اِخ ) نام اسپی است . (منتهی الارب ).
-
ثدی
فرهنگ فارسی معین
(ثَ یاثِ یا ثَ دا) [ ع . ] (اِ.) پستان .
-
ثدی
لغتنامه دهخدا
ثدی . [ ث َ دا ] (ع مص ) بزرگ پستان شدن . || تر کردن . || تر گردیدن .
-
ثدی
لغتنامه دهخدا
ثدی . [ ث َدْی ْ / ث ِدْی ْ / ث َ دا ] (ع اِ) پستان مرد و زن . || پستان زنان یا عام است حیوانات را. ضرع و ابن حاج گوید که پستان مردم را ثدوة گویند و پستان بهائم را ضرع . (غیاث اللغة). ج ، اَثد، ثُدی ّ، ثِدی ّ.- امثال :تجوع الحُرّة ولاتأکل ثدییها . ...
-
ثدی
لغتنامه دهخدا
ثدی . [ ث ِ دی ی ] (ع اِ) ج ِ ثَدی .
-
ثدی
لغتنامه دهخدا
ثدی . [ ث ُ دَی ْ ی َ ](اِخ ) بلفظ تصغیر. محلی است در نجد. و جمیل آن را در شعر خود آورده است و منزل او در شام بود و یاقوت گوید گمان میکنم ثدی هم در شام است . (مراصد الاطلاع ).
-
ثدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] se(a)dy, sadā پستان.
-
صدی
لهجه و گویش تهرانی
اسکناس صد تومانی