کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سدیگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سدیگر
لغتنامه دهخدا
سدیگر. [ س ِ گ َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سومین . سوم . سیم : یکی هوای روز و دیگر هوای فصول سال چون تابستان و زمستان و بهارگاه و تیرماه و سدیگر هواهای شهرها... (هدایة المتعلمین ).سدیگر که گیتی زنابخردان بپالود و بستد ز دست بدان . فردوسی .نسودی سدیگر گره...
-
جستوجو در متن
-
سه دیگر
لغتنامه دهخدا
سه دیگر. [ س ِ گ َ ] (عدد ترتیبی مرکب ، ص مرکب ) رجوع به سدیگر شود.
-
کوشایی
لغتنامه دهخدا
کوشایی . (حامص ) جد. جهد. سعی . کوشش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوشا بودن : سدیگر چو کوشایی ایزدی که از جان پاک آید و بخردی .فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 8 ص 2537).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به لیل . شبی . شبانه . || پرده ٔ لیلی ؛ نوائی از موسیقی : یکی نی بر سر کسری دوم نی برسر شیشم سدیگر پرده ٔ سرکش چهارم پرده ٔ لیلی .منوچهری .
-
ماه آذر
لغتنامه دهخدا
ماه آذر. [ ذَ ] (اِخ ) نام دبیر انوشیروان . (از فهرست ولف ). یکی از دبیران انوشیروان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سدیگر که ماه آذرش بود نام خردمند و روشن دل و شادکام .فردوسی .
-
شارک
لغتنامه دهخدا
شارک . [ رِ ] (اِخ ) ابن سلیمان حمیری از معاصرین عبداﷲبن طاهر طاهری است و آنگاه که عبداﷲبن طاهر از حسین بن عبداﷲ السیاری حاکم سیستان مشاهیر آنجا را چون ابراهیم بن الحضین و... را بخواست این مرد بگریخت وبه مکه شد و آنجا مجاور شد و بازآمد روز سدیگر که ب...
-
انده شکن
لغتنامه دهخدا
انده شکن . [ اَ دُه ْ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) زایل کننده ٔ اندوه . ازبین برنده ٔ غم و غصه : هم او میگسار است و هم چنگ زن هم اوچامه گویست و انده شکن . فردوسی .یکی پای کوب و دگر چنگ زن سدیگر خوش آواز و انده شکن .فردوسی .
-
خاص الخاص
لغتنامه دهخدا
خاص الخاص . [ خاص ْ صُل خاص ص ] (ع اِ مرکب ) گروهی که در سیر و سلوک ببالاترین مقام رسیده اند : پس علم الیقین بمجاهدت و عین الیقین بمؤانست و حق الیقین بمشاهدت بود و این یکی عام است و دیگر خاص و سدیگر خاص الخاص . واﷲاعلم بالصواب . (کشف المحجوب هجویری ...
-
چیزخواننده
لغتنامه دهخدا
چیزخواننده . [ خوا / خا ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که خواندن تواند. باسواد. دبیر. دانشمند ج ، چیزخوانندگان : بیاریم پیران داننده راشکیبادل و چیزخواننده را. فردوسی .سدیگر هرآن کس که داننده بودنویسنده و چیزخواننده بود. فردوسی .چنین داد پاسخ که نزد تو ...
-
دانندگی
لغتنامه دهخدا
دانندگی . [ ن َ دَ/ دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی داننده . عمل داننده . صاحب معلومات و دانش و علم بودن . دانائی : خردمند گفت ای شه پهلوان به دانندگی پیر و بر تن جوان . دقیقی .کسی کو سزاوار درگاه بودبدانندگی درخور شاه بود. فردوسی .سدیگر پزشکی که هست ارجم...
-
درازعمر
لغتنامه دهخدا
درازعمر. [ دِ ع ُ ] (ص مرکب ) آنکه عمر طولانی داشته باشد. آنکه یا آنچه عمری طولانی کرده باشد. مُعَمَّر. (یادداشت مرحوم دهخدا) : نیز شک نیست که مزاج مردم درازعمر و ترکیب او و قوتهای او قویتر باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). آنچه مردمان می گویند که بعض مرد...
-
مقفعی
لغتنامه دهخدا
مقفعی . [ م ُ ق َف ْ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به مقفع و ابن المقفع. || (اِ) قسمی تراش و اندام قلم منسوب به ابن مقفع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : به زمین عراق دوانزده قلم است هر یکی را قد و اندام و تراشی دیگر و هر یکی را به بزرگی از خطاطان باز خوانند ی...
-
بتو
لغتنامه دهخدا
بتو. [ ] (اِخ ) این نام در تاریخ سیستان به دنبال اسم شخصی به نام شاهین آمده است و مرحوم ملک الشعراء بهار حدس زده که شاید نام محلی است و شاهین منسوب به آن است : و یعقوب به بتو رسید بامداد بود و شاهین به بتو راه نمونی نمود. (تاریخ سیستان ص 207). روز سد...
-
بفروختن
لغتنامه دهخدا
بفروختن . [ ب ِ ت َ ] (مص ) مخفف بیفروختن . افروختن . روشن شدن : ببد بردر دژ بدینسان سه روزچهارم چو بفروخت گیتی فروز. فردوسی .سه جنگ گران کرده شده در دو روزسدیگر چو بفروخت گیتی فروز. فردوسی .بفرمود [ اسفندیار ] تا شمع بفروختندبه هر سوی ایوان همی سوخت...