کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سخنور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سخنور
/soxanvar/
معنی
۱. صاحبسخن؛ گوینده.
۲. [مجاز] شاعر؛ ادیب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
ادیب، سخنگو، شاعر، کلیم، ناطق، نطاق
دیکشنری
orator, writer
-
جستوجوی دقیق
-
سخنور
فرهنگ نامها
(تلفظ: soxanvar) سخنران ، ناطق ، خطیب ؛ (به مجاز) شاعر ، نویسنده .
-
سخنور
واژگان مترادف و متضاد
ادیب، سخنگو، شاعر، کلیم، ناطق، نطاق
-
سخنور
فرهنگ فارسی معین
( ~ . وَ) (ص مر.) 1 - ادیب . 2 - شاعر.
-
سخنور
لغتنامه دهخدا
سخنور. [ س ُ خ َن ْ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شاعر. سخندان : مرا دی عاشقی گفت ای سخنورمیان عاشق و معشوق بنگر. فرخی .سخنوران را صاحبقران تویی بجهان بتو تمام شود مدت قران سخن . سوزنی .از این قصیده که گفتم سخنوران جهان بحیرتند چو از منطق طیور غراب . خاقا...
-
سخنور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) soxanvar ۱. صاحبسخن؛ گوینده.۲. [مجاز] شاعر؛ ادیب.
-
سخنور
لهجه و گویش تهرانی
کسی که شعر زیادی حفظ داشته باشد.
-
جستوجو در متن
-
نطق
فرهنگ واژههای سره
سخنرانی، سخنور
-
واعظ
فرهنگ واژههای سره
سخنران، سخنور
-
کلیم
واژگان مترادف و متضاد
سخنگو، سخنور، همزبان، همسخن
-
گویشمند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] guyešmand سخنگو؛ سخنور.
-
صاحب سخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] sāhebsoxan سخنور؛ ناطق؛ گوینده.
-
نطاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی] nattāq کسی که خوب سخنرانی میکند؛ سخنور.
-
سخنپرداز
واژگان مترادف و متضاد
سخندان، سخنسرا، سخنسنج، سخنشناس، سخنور
-
elocutionists
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیطان پرستی، سخنگو، قاری، سخنور