کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سخت سر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سخت سر
/saxtsar/
معنی
۱. سرسخت؛ جانسخت؛ پرطاقت.
۲. لجوج.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سخت سر
لغتنامه دهخدا
سخت سر. [ س َ س َ ] (اِخ ) اسم قدیم رامسر است . رجوع به رامسر شود.
-
سخت سر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . سَ) 1 - (ص مر.) استوار. 2 - لجوج . 3 - (اِ.) نام قدیم رامسر.
-
سخت سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] saxtsar ۱. سرسخت؛ جانسخت؛ پرطاقت.۲. لجوج.
-
واژههای مشابه
-
سُخت
لهجه و گویش بختیاری
soxt سوخت، مواد سوختنى مثل چوب و هیزمemsâl soxt narim>:امسال چیزى براىسوختن نداریم> .
-
سَخت
لهجه و گویش بختیاری
saxt 1. دشوار؛ 2. غلیظ i du xeyli saxta>:این دوغ خیلى غلیظ است> .
-
کانی سخت
لغتنامه دهخدا
کانی سخت . [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از پاسگاههای مرزبانی بخش مهران شهرستان ایلام . واقع در 35هزارگزی شمال باختری مهران در کنار مرزایران و عراق ناحیه ای است گرمسیر و از زه آب در گانی پلنگ مشروب میشود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
کوه سخت
لغتنامه دهخدا
کوه سخت . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و 808 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
سخت شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دشوارشدن، مشکل شدن، پیچیده شدن ۲. سفت شدن، جامد شدن ۳. خطرناک شدن، وخیم شدن
-
سخت کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. دشوار کردن، پیچیده کردن، مشکل کردن، صعب کردن ≠ آسان کردن، سهل کردن ۲. محکم کردن، استوار کردن ۳. سفت کردن، محکم بستن ≠ سست کردن، سست بستن
-
سخت گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
سختگیری کردن، عنیف بودن ≠ سهل گرفتن، آسان گرفتن
-
hard chromium
کروم سخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی مواد و متالورژی] پوششی از کروم که برای افزایش مقاومت در برابر سایش بر روی مادۀ دیگر ایجاد میکنند
-
سخت آمدن
لغتنامه دهخدا
سخت آمدن . [ س َ م َ دَ ] (مص مرکب ) ناگوار آمدن . دشوار آمدن : و اسکندررا این پیغام سخت آمد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 57). برادران یوسف را سخت آمد گفتند اندیشه کنیم که یوسف را در چشم ایشان خوار کنیم . (قصص الانبیاء ص 60).سختم آمد که بهر دیده ترا مین...
-
سخت خوردن
لغتنامه دهخدا
سخت خوردن . [ س َخوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) تصدیع کشیدن بسیار. (غیاث ) (آنندراج ). رنج و تعب کشیدن . محنت و غم کشیدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 181) : در جهاد نفس هرکه سست جنبیده سخت خورده . (ملاطغرا)، از آنندراج ).
-
سخت زه
لغتنامه دهخدا
سخت زه . [ س َ زِه ْ ] (ص مرکب ) سخت کمان . (آنندراج ) (غیاث ).