کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سخا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بخشندگی
واژگان مترادف و متضاد
بخشش، بذل، جوانمردی، سخا، سخاوت، کرم ≠ بخل، خست
-
فتوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فتوَّة] fotovvat ۱. جوانی.۲. جوانمردی.۳. [قدیمی] سخا؛ کَرَم.
-
جود
واژگان مترادف و متضاد
۱. بخشش، بذل، بلندنظری، سخاوت، سخا، کرم ۲. جوانمردی، رادی ≠ خست
-
سخاوت
واژگان مترادف و متضاد
بخشش، بخشندگی، جوانمردی، جود، سخا، کرم، ناندهی ≠ امساک، تنگچشمی، گرسنهچشمی، زفتی، گرسنهچشمی
-
فتوت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایثار، جوانمردی، رادمردی، رادی، مردانگی، همت ۲. جوانی ۳. سخا، سخاوت، کرم، بخشندگی
-
استوده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹ستوده› [قدیمی] 'ostude ۱. مدحشده؛ ستایششده.۲. پسندیده: ◻︎ هریکی از دیگری استودهتر / در سخا و در وغا و کرّوفر (مولوی۱: ۱۰۶۴).
-
انباردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: hanbārtan] ‹انباریدن› 'ambardan = انباشتن: ◻︎ به یک سخن دهن ظلم را فروبندی / به یک سخا شکم آز را بینباری (ظهیرالدین فاریابی: ۱۶۶).
-
راد شدن
لغتنامه دهخدا
راد شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جوانمرد شدن . بخشنده شدن . سخا. سخاوت . (تاج المصادر بیهقی ). رادی .
-
تیده
لغتنامه دهخدا
تیده . [ ت َ دَ ] (اِخ ) از بلاد قدیم مصر است که در بطن ریف ، نزدیک سخا قرار دارد. (از معجم البلدان ).
-
حاتم بخشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] hātambaxši بخشش فراوان. Δ حاتم مردی از قبیلۀ طی، در حدود سدۀ ششم میلادی، بوده که در سخا و کرم و جوانمردی معروف است.
-
سخاپرور
لغتنامه دهخدا
سخاپرور. [ س َ پ َرْ وَ ](نف مرکب ) که سخا را پرورش دهد. که سخا را شروع کند. که از بسیاری بخشش دیگران را بسخاوت وا دارد. سخادوست . سخی . بسیار بخشنده . بسیار جوانمرد : چه توان گفت که امروزچه کرد و چه نمودآن خداوند سخاپرور بسیارهنر. فرخی .که نیست چون ...
-
سحاب کف
لغتنامه دهخدا
سحاب کف . [ س َ ک ] (ص مرکب ) کنایه از کریم و جوانمرد. (آنندراج ). سحاب کف .جود و سخا بخشش و عطا. (مجموعه ٔ مترادفات ص 113).
-
روح و روان
لغتنامه دهخدا
روح و روان . [ ح ُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جان . روح : سخا نماند سخن طی کنم شراب کجاست بده بشادی روح و روان حاتم طی .حافظ.
-
لور و کند
لغتنامه دهخدا
لور و کند. [ رُ ک َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لوره کند : گفته سخا را قدری ریشخندخوانده سخن را طرفی لور و کند . نظامی .رجوع به لور، لوره کند و کند شود.
-
کریم ستای
لغتنامه دهخدا
کریم ستای . [ ک َ س ِ] (نف مرکب ) ستاینده ٔ کریم . مداح کریم : منم کریم ستای و تویی حکیم نواززهی سخا و سخن بر من و تو سهل و سلیم .سوزنی .