کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سحوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سحوری
واژهنامه آزاد
طبل؛ مثلاً در این شعر:«آن یکی میزد سحوری بر دری».
-
واژههای مشابه
-
سحوری زدن
لغتنامه دهخدا
سحوری زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) در زدن گدایان گاه سحر رمضان بر درهای بزرگان ، برای بیدار شدن آنان . (یادداشت مؤلف ). در زدن گاه سحر : آن یکی میزد سحوری بر دری درگهی بود و رواق مهتری . مولوی .نیمشب میزد سحوری را بجدگفت او را قائلی کای مستمد.مولو...
-
جستوجو در متن
-
سحری
واژگان مترادف و متضاد
۱. مربوط به سحر ۲. بامدادی، سحرگاهان، سحرگه ۳. سحوری
-
سحور زدن
لغتنامه دهخدا
سحور زدن . [ س َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سحوری زدن : اولاً وقت سحر زن این سحورنیمشب نبود گه این شر و شور. مولوی .من هم از بهر خداوند غفورمیزنم بر در به امیدش سحور. مولوی . || ضرب سحور : تا بجوشد زین چنین ضرب سحوردر دُرافشانی و بخشایش بحور. مولوی .رجوع به ...