کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سحرخیزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سحرخیزی
/saharxizi/
معنی
هنگام سحر از خواب برخاستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سحرخیزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] saharxizi هنگام سحر از خواب برخاستن.
-
جستوجو در متن
-
پگاه خیزی
لغتنامه دهخدا
پگاه خیزی . [ پ َ / پ ِ ] (حامص مرکب ) سحرخیزی . بکور.
-
ابتکار
واژگان مترادف و متضاد
۱. ابداع، اختراع، بدعت، نوآوری ۲. ذوق، قریحه ۳. پگاهخیزی، سحرخیزی
-
بکور
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) پگاه خاستن . 2 - بامداد رفتن . 3 - بامداد کردن . 4 - (ا ِمص .) پگاه خیزی ، سحرخیزی .
-
صبح خیزی
لغتنامه دهخدا
صبح خیزی . [ ص ُ] (حامص مرکب ) سحرخیزی . زود بیدار شدن : بختش بصبح خیزی تا کوفت کوس دولت گلبانگ کوس او را دستان تازه بینی . خاقانی .صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظهرچه کردم همه از دولت قرآن کردم .حافظ.
-
بکر
لغتنامه دهخدا
بکر. [ ب َ ک َ ] (ع مص ) شتابی کردن بسوی کسی و شتافتن . (ناظم الاطباء). شتابی کردن .(منتهی الارب ). شتافتن به چیزی . (از اقرب الموارد). || بامداد کردن و پگاه برخاستن . (زوزنی ). || قوی شدن بر سحرخیزی . (از اقرب الموارد).
-
گرم خیزی
لغتنامه دهخدا
گرم خیزی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) کنایه از زود بیدار شدن و سحرخیزی : ور سوخته ای ز گرم خیزی از سوختگان چرا گریزی ؟ نظامی .رجوع به گرم خیز شود. || جلدی . چابکی . تیزتکی : پری را میگرفت از گرم خیزی بچشم دیو درمیشد ز تیزی . نظامی .رجوع به گرم خیز شود.
-
پگه خیزی
لغتنامه دهخدا
پگه خیزی . [ پ َ / پ ِ گ َ ] (حامص مرکب ) مخفف پگاه خیزی . سحرخیزی . بُکور : چون غراب اندر پگه خیزی علم بیرون زنیم سوی طاوسان بستانی هزار آوا و من . اثیر اخسیکتی .بخت بیدارت خراسان سحرگه خیز راازپگه خیزی که هست از چشم صبح انداخته . انوری .آنکه چون صب...
-
بکور
لغتنامه دهخدا
بکور. [ ب ُ ] (ع مص ) پگاه برخاستن و در بامداد رفتن . (غیاث ). پگاه برخاستن و بامداد کردن و بامداد رفتن ، و الفعل من نصر یقال : بکر علیه و الیه و فیه ؛ یعنی آمد او را بامداد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پگاه برخاستن و بامداد کردن و بامداد رفتن . (...
-
بگاه
لغتنامه دهخدا
بگاه . [ ب ِ ] (ق مرکب ) پگاه . بوقت . (ناظم الاطباء). بوقت و زود.(رشیدی ). معنی ترکیبی آن بروقت است زود و شتاب . (آنندراج ). و بگه مخفف آن . می گویند بگه خیزی کرد؛ یعنی بروقت برخاست و دیر نکرد و این مجاز است چه معنی دیر نکردن از آن مستفاد می شود. (آ...
-
یتیم
لغتنامه دهخدا
یتیم . [ ی َ ] (ع ص ) مرد بی پدر. (منتهی الارب ). کودک بی پدر. (ناظم الاطباء). از آدمیان آنکه پدر از دست داده باشد و به حد مردان نرسیده باشد. (از اقرب الموارد). از آدمی آنکه پدر ندارد. (آنندراج ). طفل بی پدرو گاهی به معنی بی مادر باشد و طفلی که مادر ...
-
پگاه
لغتنامه دهخدا
پگاه . [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) بگاه . سخت زود.زود (بامداد). سپیده دم . سفیده ٔ صبح . صبح زود. صبح نخستین . صبح صادق . سَحر. سرگاه . بَکر. بُکرَة. فجر.عُجسَة. غدوة. غداة. غدیّة. (منتهی الارب ) : سپهبدش را گفت [ خاقان چین ] فردا پگاه بخواه از...