کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سحرآمیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سحرآمیز
/sehr[']āmiz/
معنی
۱. آمیخته به سحر.
۲. [مجاز] هرچه در آن فریبندگی و گیرندگی و دلربایی باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
جذاب، فریبنده، جادوانه، سحرانگیز
دیکشنری
magic, magical
-
جستوجوی دقیق
-
سحرآمیز
واژگان مترادف و متضاد
جذاب، فریبنده، جادوانه، سحرانگیز
-
سحرآمیز
لغتنامه دهخدا
سحرآمیز. [ س ِ ] (ن مف مرکب ) دلاویز و مرغوب . (آنندراج ). دلربا و چشم بند. (ناظم الاطباء).
-
سحرآمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] sehr[']āmiz ۱. آمیخته به سحر.۲. [مجاز] هرچه در آن فریبندگی و گیرندگی و دلربایی باشد.
-
واژههای همآوا
-
سحر آمیز
واژهنامه آزاد
آمیخته به جادو . فریبنده.
-
جستوجو در متن
-
جادوفش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جادووش› jādufaš ۱. مانند جادو؛ جادونما.۲. سِحرآمیز.
-
سحار
واژگان مترادف و متضاد
۱. افسونگر، سحرآمیز ۲. جادوگر، رمال، ساحر، سحرگر ۳. سحرانگیز
-
سحرسخن
لغتنامه دهخدا
سحرسخن . [ س ِ س ُ خ َ ] (ص مرکب ) آنکه سخن سحرآمیز دارد. آنکه سخن او چون سحر بود : مشتری سحرسخن خوانمش زهره ٔ هاروت شکن دانمش .نظامی .
-
چراغ علاءالدین
لغتنامه دهخدا
چراغ علاءالدین . [ چ َ / چ ِ غ ِ ع َ ئِدْ دی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغی که علاءالدین پهلوان یکی از داستانهای هزارویکشب با آن چراغ سحرآمیز جادوگری میکرد و بوسیله ٔ آن چراغ ثروت فراوان بدست آورد تا آنجا که توانست با دختر پادشاه ازدواج کند. چراغ ج...
-
سحربیان
لغتنامه دهخدا
سحربیان . [ س ِ ب َ ] (ص مرکب ) کسی که بیان او سحرآمیز باشد. بغایت فصیح و بلیغ : منم آن سحربیان کز مدد طبع سلیم نبرد ناطقه نام سخنم بی تعظیم .عرفی (از آنندراج ).
-
مان
لغتنامه دهخدا
مان . (اِخ ) نام دو برادر نویسنده ٔ آلمانی . نخستین «هنریش » (1871-1950م .) نویسنده ٔ «پروفسور انرات » و دومین «توماس » (1875-1955م .) نویسنده ٔ «بودنبروکها» و «کوهستان سحرآمیز» است . «توماس مان » در سال 1929 به دریافت جایزه ٔ نوبل نائل گردید. (از لا...
-
چراغ جادو
لغتنامه دهخدا
چراغ جادو. [ چ َ / چ ِ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغ علاءالدین .چراغی که علاءالدین ، پهلوان یکی از داستان های هزارویکشب با آن چراغ جادوگری میکرد و کارهای سحرآمیز و خارق العاده انجام میداد. رجوع به چراغ علاءالدین شود.
-
خوش نگاه
لغتنامه دهخدا
خوش نگاه . [ خوَش ْ / خُش ْ ن ِ ] (ص مرکب ) چشمی که نگاه زیبا دارد. چشمی که نگاهی سحرآمیز دارد : آن می که مست ازویم نی جام دیده نی جم مانند شمع سرخوش زان چشم خوش نگاهم .کلیم (ازآنندراج ).
-
چراغ
فرهنگ فارسی معین
(چِ) [ په . ] (اِ.) آلتی که در تاریکی آن را روشن کنند و آن دارای اقسامی چند است . ؛~ چشمک زن نوعی چراغ راهنمایی که به طور متناوب و لحظه ای خاموش و روشن می شود. ؛~ جادو یا ~ علاءالدین چراغی افسانه ای منسوب به علاءالدین یکی از پهلوانان داستان های ...