کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سحان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سحان
لغتنامه دهخدا
سحان . [ ] (اِخ ) جزیره ای است ماوراء سراندیب و در آنجا کوهی عظیم است بنام راهوان و درآنجا یاقوت وجود دارد. (از الجماهر بیرونی ص 44).
-
جستوجو در متن
-
جعفر
لغتنامه دهخدا
جعفر. [ ج َف َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم معروف به سحان از رؤساء زنگیان است که در جنگ با خلیفه الموفق شرکت کرد و به صاحب زنگبار (صاحب الزنج ) خیانت ورزید و به موفق ملحق شد (سال 268 هَ . ق .). (تاریخ الکامل ج 7 ص 145).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عقبةبن ابی معیطبن ابی عمروبن امیةبن عبد شمس الاموی . وی برادر ولید و از مسلمین روز فتح مکه است . مسکنش در رقه بوده و اعقاب او در آنجا سکنی داشته اند. صاحب «تاریخ رقه » او را از صحابیان متوطن در رقه نام برده است . وی در «یوم ا...
-
زابج
لغتنامه دهخدا
زابج . [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) از جزائر اقیانوس هند است . صاحب اخبار الصین و الهند آرد: سپس کشتیها به مملکة و ساحلی میرسند که بار، کلاه بار خوانده میشود. این مملکت زابج است که در طرف راست هندوستان قرار دارد. (اخبار الصین و الهند ص 8 س 16). در ضمن بیان م...