کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سجو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سجو
لغتنامه دهخدا
سجو. [ س َج ْوْ ] (ع مص ) آرام گرفتن و دائم شدن و پائیدن ، و از این جهت دریا و چشم را ساجی گویند. (منتهی الارب ) (متن اللغة). آرمیدن شب و دریاو پلک چشم . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
-
سجو
لغتنامه دهخدا
سجو. [ س ُ ج ُوو ] (ع مص ) نالیدن ناقه . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ثجو
لغتنامه دهخدا
ثجو. [ ث َج ْوْ ] (ع مص ) خاموش گردیدن .
-
جستوجو در متن
-
سَجَىٰ
فرهنگ واژگان قرآن
به سکون و آرامش رسيد (سجو الليل آن هنگامي است که ظلمت شب همه جا را فرا گيرد . )
-
دائم شدن
لغتنامه دهخدا
دائم شدن . [ ءِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جاوید گردیدن . وصوب . (دهار). رهن . (دهار). سجو. مقاتاة. (منتهی الارب ). پیوسته شدن . بردوام شدن . همیشه شدن . || پیوسته رفتن . دائم جریان داشتن .
-
آرامیده
لغتنامه دهخدا
آرامیده . [ دَ / دِ] (ن مف / نف ) ساکن . ساکت . مستریح . مطمئن . آرمیده .- آرامیده شدن ؛ سجو. تفرج .- آرامیده شدن ورَم و آماس ؛ انفشاش .- آرامیده کردن ستور ؛ توقیر آن . تسکین او.- آرامیده گفتن ؛تهوید. نرم گفتن . آهسته و شمرده گفتن .
-
آرامیدن
لغتنامه دهخدا
آرامیدن . [ دَ ] (مص ) آرمیدن . استراحت کردن . آسودن . ساکن شدن . (زمخشری ). آسایش یافتن . سکون . استقرار. اسکان . (زوزنی ). بیارامیدن . قرار گرفتن : نیارامد از بانگ هنگام جنگ [ رستم ]همی آتش افروزد از خاک و سنگ . فردوسی .شاهی است به کشمیر اگر ایزد خ...
-
دریا
لغتنامه دهخدا
دریا. [ دَرْ ] (اِ) معروف است و به عربی بحر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). آب بسیار که محوطه ٔ وسیعی را فراگیرد و به اقیانوس راه دارد مجموع آبهای نمکی که جزء اعظم کره ٔ زمین را می پوشاند و هر وسعت بسیار از آبهای نمکی را دریا توان گفت و نوعاً دریا تق...