کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سجع و قافیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سجع و قافیه
فرهنگ گنجواژه
وزن شعر.
-
واژههای مشابه
-
سجع وقافیه
دیکشنری فارسی به عربی
متر
-
علم سجع
دیکشنری فارسی به عربی
متري
-
اقتضای سجع
واژهنامه آزاد
لزوم استفاده از کلمات هماهنگ در آخر جمله ها
-
جستوجو در متن
-
مسجع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (ادبی) mosajja' سخن دارای سجع و قافیه.
-
مسجع
فرهنگ فارسی معین
(مُ سَ جَّ) [ ع . ] (اِمف .) سخن با سجع و قافیه .
-
تسجیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) tasji' سخن با سجع و قافیه گفتن؛ کلام موزون گفتن.
-
مسجع
لغتنامه دهخدا
مسجع. [ م ُ س َج ْ ج َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسجیع. رجوع به تسجیع شود. || کلام مسجع، که سجع داشته باشد. (از اقرب الموارد). که به سجع است . که سجع دارد. دارای سجع. باسجع. سخنی است که در آن سجع به کار برده شده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ). سخن با قاف...
-
شاعرانه
لغتنامه دهخدا
شاعرانه . [ ع ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) بطرز و شیوه ٔ شاعران . و همانند و بگونه ٔ شاعران . لطیف و احساسی .- شاعرانه سخن گفتن ؛ با سجع و قافیه سخن گفتن . (ناظم الاطباء). لطیف و احساسی سخن گفتن . به نازکی سخن راندن .
-
مسمط
لغتنامه دهخدا
مسمط. [ م ُ س َم ْ م َ ](ع ص ، اِ) حکمی که رد نشود. حکم روان : حکمک مسمطاً؛أی متمماً. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). أیضاً یقال : خذ حقک مسمطاً؛ أی سهلا مجوزاً نافذاً. (اقرب الموارد). || هو لک مسمطاً، أی هنیاً؛ آن برای تو گوارا باد...
-
انشاء
لغتنامه دهخدا
انشاء. [ اِ ] (ع اِمص ) آفرینش . ایجاد : ز گوهر دان نه از هستی فزونی اندرین معنی که جز یک چیز را یک چیز نبود علت انشا. ناصرخسرو. || سخن پردازی . سخن آفرینی . نویسندگی . شاعری . تألیف عبارات : دل شعبده هاگرفت از فکرت جان معجزه ها نمود در انشا. مسعودس...
-
التزام
لغتنامه دهخدا
التزام . [ اِ ت ِ] (ع مص ) دست بگردن زدن و در بر گرفتن . (منتهی الارب ). در بر گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ).اعتناق . (اقرب الموارد). || ملازم شدن چیزی را. (منتهی الارب ). بر خود لازم گرفتن کاری را. (غیاث اللغات ). ملتزم شدن . (تاج المص...
-
انشا کردن
لغتنامه دهخدا
انشا کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آفریدن . خلق کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || مترسلانه نوشتن . فصیح و با سجع و قافیه نوشتن . (ناظم الاطباء). ترسل . (دهار). سرودن شعر : چون از خطب فارغ شدم واجب دیدم انشا کردن فصلی دیگر. (تاریخ بیهقی ).انشا کندش روح...