کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ستودن
/sotudan/
معنی
۱. مدح کردن؛ ستایش کردن؛ ستاییدن.
۲. خوبی و نیکویی کسی یا چیزی را بیان کردن؛ وصف کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. مدح کردن، ستایش کردن ≠ نکوهیدن، نکوهش کردن
۲. تحسین، تمجید، حمد، ستایش
فعل
بن گذشته: ستود
بن حال: ستا
دیکشنری
admire, applaud, commend, eulogize, laud, magnify, praise, sing, venerate
-
جستوجوی دقیق
-
ستودن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مدح کردن، ستایش کردن ≠ نکوهیدن، نکوهش کردن ۲. تحسین، تمجید، حمد، ستایش
-
ستودن
لغتنامه دهخدا
ستودن . [ س ُ / س ِ دَ ] (مص ) اوستا ریشه ٔ «ستو، سته اومی » (مدح کردن ، تمجید کردن )، پهلوی «ستوتن » ، هندی باستان ریشه ٔ «ستااوتی ، ستو» ، استی «ست ، ان » (مدح کردن ، تمجید کردن ) و «ستود و ستید» (مدح ، ستایش )، افغانی عاریتی و دخیل «ستایل » ، وخی ...
-
ستودن
فرهنگ فارسی معین
(سُ دَ) [ په . ] (مص م .) مدح کردن ، ستایش کردن .
-
ستودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: stūtan] ‹استودن› sotudan ۱. مدح کردن؛ ستایش کردن؛ ستاییدن.۲. خوبی و نیکویی کسی یا چیزی را بیان کردن؛ وصف کردن.
-
ستودن
دیکشنری فارسی به عربی
اسمح له , صفق له , مجد , مديح
-
واژههای مشابه
-
چاپلوسانه ستودن
دیکشنری فارسی به عربی
داهن
-
جستوجو در متن
-
ناستودن
لغتنامه دهخدا
ناستودن . [ س ِ / س ُ دَ ] (مص منفی ) مقابل ستودن . رجوع به ستودن شود.
-
برستودن
لغتنامه دهخدا
برستودن . [ ب َ س ُ دَ ] (مص مرکب ) ستودن . رجوع به ستودن شود.
-
احماد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ehmād ستایش کردن؛ ستودن.
-
اثنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اثناء] [قدیمی] 'esnā ثنا گفتن؛ ستودن.
-
مدح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] madh ستودن بهویژه در شعر.
-
commending
دیکشنری انگلیسی به فارسی
commending، ستودن، ستایش کردن
-
تحمید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahmid حمد کردن؛ ستایش کردن؛ ستودن.