کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ستو
/setu/
معنی
= سهتو
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستو
لغتنامه دهخدا
ستو. [ س ِ ] (اِ) طنبوره را گویند که سه تار داشته باشد. (برهان ) : سیلی خوریم چون دف در عشق فخر جویان زخمه به چنگ آور میزن ستوی ما را. مولوی (از انجمن آرا).رجوع به ستا و ستار و ستاره شود. || زر قلب روکش ، یعنی درون آن مس یا آهن و بیرون آن نقره یا طلا...
-
ستو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] setu = سهتو
-
واژههای مشابه
-
وی ستو
لغتنامه دهخدا
وی ستو. [ س ُ ] (ص مرکب ) (از: وی + ستو = ستود) ویستود. کافر. منکر. مقابل خستو به معنی معترف و مؤمن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ویستود شود.
-
واژههای همآوا
-
صتو
لغتنامه دهخدا
صتو. [ ص َت ْوْ ] (ع مص ) جَهان جَهان رفتن . (منتهی الارب ).
-
سطو
لغتنامه دهخدا
سطو. [ س َطْوْ ] (ع مص ) حمله کردن یا مغلوب نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). حمله بردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || سخت گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرفتن بعنف . (تاج المصادر بیهقی ).گرفتن بعنف و یُعدی بالباء....
-
جستوجو در متن
-
وی ستود
فرهنگ فارسی معین
(سُ) = وی ستو. بی ستود. بی ستو: (ص .) منکر، کافر.
-
وی ستود
لغتنامه دهخدا
وی ستود. [ س ُ ] (ص مرکب ) بی ستود. بی ستو. وی ستو. منکر. کافر. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
چغوت سیدوو
واژهنامه آزاد
چغوت سیدوو به معنی پر ستو
-
سه تو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سهتوی› [قدیمی] setu ۱. (موسیقی) = سهتار۲. (صفت) ‹ستو› مسکوک مسی که روی آن آبطلا یا نقره داده باشند؛ پول قلب.
-
ستوقة
لغتنامه دهخدا
ستوقة. [ س َ ق َ ] (معرب ، اِ) معرب ستو که به معنی درم ناسره است . (آنندراج ). ما غلت علیه عشة من الدراهم . (التعریفات ). ج ، ستوقات . (مهذب الاسماء). رجوع به ستوق شود.
-
روستا
واژهنامه آزاد
در زبان تالشی «رو» به معنی «رود» و «ستا- ستو» به معنی «کناره، لبه» است. بنابراین روستا به معنی «جایگاه کنارۀ رود». با توجه به اینکه تمامی مناطق مسکونی و تمدن های بشری از کنارۀ رودخانه ها آغاز شده اند، بنابراین می توان نتیجه گرفت که روستا به همین معنی...
-
کبیده
لغتنامه دهخدا
کبیده . [ ک ُ / ک َ دَ / دِ ] (اِ) آردی راگویند که گندم آن را بریان کرده باشند. (برهان ) (آنندراج ). || آرد برنج و نخود و جو بریان کرده و غیر بریان کرده را نیز گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). پِست . (آنندراج ). اسم فارسی سویق است که پِست نیز نامند...