کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ستل
/satal/
معنی
کتک؛ آزار؛ اذیت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ستل
لغتنامه دهخدا
ستل . [ س َ ] (اِ) ظرفی بزرگ با یک دسته که دوسوی آن بدو سوی ظرف پیوسته است . رجوع به سطل شود.
-
ستل
لغتنامه دهخدا
ستل . [ س َ ](ع مص ) یکی پس از دیگری برآمدن . (از منتهی الارب ).
-
ستل
لغتنامه دهخدا
ستل . [ س َ ت َ ] (اِ) آب گیر و تالاب و استخر. (برهان ) (آنندراج ). آبگیر و آن را استل و ستخر و استخر نیز گویند. (از جهانگیری ).
-
ستل
لغتنامه دهخدا
ستل . [ س َ ت َ ] (اِ) کتک زدن و آزار دادن . (برهان ) (آنندراج ).
-
ستل
لغتنامه دهخدا
ستل . [ س َ ت َ ] (ع اِ) عقاب یا مرغیست دیگر مشابه بعقاب یا بکرکس . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || پس روان . (منتهی الارب ). تَبَع . (تاج العروس ).
-
ستل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] satal کتک؛ آزار؛ اذیت.
-
واژههای مشابه
-
سُتَل
لهجه و گویش بختیاری
sotal شخص سر تاس یا کچل.
-
استریتس ستل منت
لغتنامه دهخدا
استریتس ستل منت . [ اِ رِ س ِت ِ م ِ ] (اِخ ) (مؤسسه ٔ بغازها ) مستعمره ٔ انگلیسی در شبه جزیره و بغاز مالاکا ، دارای 000،200،1 تن سکنه . پایتخت آن سنگاپور و شهر مهم آن جورج تاون است .
-
واژههای همآوا
-
سطل
واژگان مترادف و متضاد
ظرف، آوند (آبکشی)، دلو
-
سطل
فرهنگ فارسی معین
(سَ طْ) [ ع . ] (اِ.) دلو، ظرفی برای حمل و نقل آب و سایر مایعات .
-
سطل
لغتنامه دهخدا
سطل . [ س َ ] (اِ) آوندی باشد مثل طشت از برنج یا مس و طاس دسته دار. (غیاث ) (آنندراج ). پیمانه . (دهار). پنگان بادسته . (منتهی الارب ). طاس حمام . ظرف بزرگ فلزین با یکدسته که از یک سوی دهان آن تا سوی دیگر رود و بیشتر برای آب دادن ستور بکار رود. (یادد...
-
صطل
لغتنامه دهخدا
صطل . [ ص َ ] (ع مص ) محظوظ کردن . || محظوظ کردن از جهت تحسین . (دزی ج 1 ص 832). || (اِ) سطل . (دزی ج 1 ص 832).
-
صطل
لغتنامه دهخدا
صطل . [ ص َ / ص َ طَ ] (ع اِ) سطل .رجوع به همین کلمه شود. ج ، اصطال . (دزی ج 1 ص 832).