کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سترگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سترگ
/se(o)torg/
معنی
۱. بزرگ؛ عظیم.
۲. بزرگجثه؛ قویهیکل؛ تنومند؛ زورمند.
۳. [قدیمی، مجاز] خشمناک.
۴. [قدیمی، مجاز] ستیزهکار.
۵. [قدیمی، مجاز] گستاخ: ◻︎ پذیرفتهام از خدای بزرگ / که دل بر تو هرگز ندارم سترگ (فردوسی۱: ۸۸).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بزرگ، عظیم، معظم، والا
۲. بااهمیت، مهم
۳. بزرگجثه، تنومند، عظیمالجثه ≠ لاغر، نزار
۴. ستیزهکار، لجوج، خودسر
۵. عصبی، تندخو، خشمناک
دیکشنری
big, bulky, burly, huge, immense, imperial, jumbo, massive, mighty, mountainous, prodigious, vast
-
جستوجوی دقیق
-
سترگ
فرهنگ نامها
(تلفظ: se(o)torg) بزرگ ، عظیم ، با اهمیت ، مهم (شخص) ، بزرگوار ؛ (به مجاز) بیآزرم و شرم .
-
سترگ
واژگان مترادف و متضاد
۱. بزرگ، عظیم، معظم، والا ۲. بااهمیت، مهم ۳. بزرگجثه، تنومند، عظیمالجثه ≠ لاغر، نزار ۴. ستیزهکار، لجوج، خودسر ۵. عصبی، تندخو، خشمناک
-
سترگ
لغتنامه دهخدا
سترگ . [ س ُ / س َ / س ِ ت ُ ] (ص ) هندی باستان «ستورا» (ضخیم ، عریض )، «ستولا» (درشت ، ضخیم ، بزرگ )، پهلوی «ستورگ » ، کردی «اوستور» ، استی «ست اور، ست ایر» (بزرگ ، قوی )، بلوچی «ایستور» ، یودغا «اوستور». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مردم بغایت بزر...
-
سترگ
فرهنگ فارسی معین
(سُ یا سَ یا س تُ) [ په . ] (ص .) 1 - بزرگ ، عظیم . 2 - بزرگ جُثه . 3 - ستیزه جو. 4 - خشمگین ،لجوج . 5 - مغرور، خود بزرگ بین .
-
سترگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: sturg] se(o)torg ۱. بزرگ؛ عظیم.۲. بزرگجثه؛ قویهیکل؛ تنومند؛ زورمند.۳. [قدیمی، مجاز] خشمناک.۴. [قدیمی، مجاز] ستیزهکار.۵. [قدیمی، مجاز] گستاخ: ◻︎ پذیرفتهام از خدای بزرگ / که دل بر تو هرگز ندارم سترگ (فردوسی۱: ۸۸).
-
سترگ
دیکشنری فارسی به عربی
ضخم , کبير
-
سترگ
واژهنامه آزاد
قوی ، بزرگ جثه، خشمگین، خودبزرگبین .
-
واژههای مشابه
-
سترگ روی
لغتنامه دهخدا
سترگ روی . [ س ُ / س َ / س ِت ُ ] (ص مرکب ) وقیح . (زمخشری ). سخت روی . شوخ روی .
-
جستوجو در متن
-
معظم
واژگان مترادف و متضاد
بزرگ، سترگ، کلان
-
عظیم
فرهنگ واژههای سره
سترگ، بزرگ، کلان
-
huger
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هجری، کلان، عظیم الجثه، حجیم، سترگ، گنده، تنومند، یکدنیا
-
biggest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بزرگترین، بزرگ، سترگ، با عظمت، ستبر، ابستن، دارای شکم برامده، ضخیم
-
huge
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بزرگ، کلان، عظیم الجثه، حجیم، سترگ، گنده، تنومند، یکدنیا