کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سترنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سترنگ
/satrang/
معنی
= استرنگ: ◻︎ همیشه تا به زبان گشاده از دل پا ک / سخن نگوید همچون تو و چو من سترنگ (فرخی: ۲۰۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سترنگ
لغتنامه دهخدا
سترنگ . [ س َ رَ ] (اِ)مردم گیا و آن رستنی باشد شبیه به آدمی و در زمین چین روید. گویند نگون سار بود چنان که ریشه اش بمنزله ٔ موی سر آدمی باشد نر و ماده دست در گردن هم کرده و پایها در یکدیگر محکم ساخته و نر را پای راست بر پای چپ ماده افتاده است و ماده...
-
سترنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] satrang = استرنگ: ◻︎ همیشه تا به زبان گشاده از دل پا ک / سخن نگوید همچون تو و چو من سترنگ (فرخی: ۲۰۸).
-
جستوجو در متن
-
ابروصنم
لغتنامه دهخدا
ابروصنم . [ اَ ص َ ن َ ] (اِ مرکب )بیخ گیاهی است بر شکل آدمی نر و ماده و در ملک طبرستان بسیار میباشد. (نزهةالقلوب ). استرنگ . سترنگ . مردم گیاه . مهرگیاه . لعبت مطلقه . لعبت معلقه . مندعوره . تفاح الجن . سابیزج . شجره ٔ سلیمان . شجرةالصنم . یبروح .
-
شترنگ
لغتنامه دهخدا
شترنگ . [ ش َ رَ ] (اِ) شترنج .معرب آن شطرنج است . بر وزن و معنی شطرنج و آن بازیی باشد مشهور و معروف که آن را حکیم داهر هندی یا پسراو در زمان انوشیروان اختراع کرده بود و ابوزرجمهر (بزرگمهر) در برابر آن نرد را ساخت و شطرنج معرب آن باشد و نزد محققین نر...
-
استرنگ
لغتنامه دهخدا
استرنگ . [ اَ / اِ ت َ رَ ] (اِ) مردم گیاه . یبروح الصنم . (جهانگیری ). مهرگیاه . یبروح الصنم باشد که در ملک چین روید بصورت مردم و هرکه آنرا بکند بمیرد، لهذا در وقتی که آنرا میجویند حوالی آنرا خالی کنند و سگی گرسنه حاضر کنند ریسمانی بر آن گیاه بندند ...
-
ا
لغتنامه دهخدا
ا. [ اَ ] (پیشوند) همزه ٔمفتوحه در زبانهای باستانی ما علامت سلب و نفی بوده ،چون : ابرنایو؛ نابرنا، نابالغ. اَمهرک َ؛ بی مرگ . (اوستائی ). اکرانه ؛ بی کنار، بی کرانه ، نامتناهی . و این حرف برای چنین معنی در کلمه ٔ اَسغدَه ، به معنی ناسوخته ، یا نیم سو...
-
شطرنج
لغتنامه دهخدا
شطرنج . [ ش ِ / ش َ رَ ](معرب ، اِ) مأخوذ از شترنگ فارسی که بازی معروف است . گویند در زمان انوشیروان این بازی را از هند به ایران آوردند و بزرگمهر درمقابل آن بازی نرد را اختراع نموده به هند فرستاد. (ناظم الاطباء). بازیی است معروف و به فارسی آوند خوان...
-
دانستن
لغتنامه دهخدا
دانستن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) دانائی حاصل کردن . (از ناظم الاطباء). دانش . علم . (تاج المصادر بیهقی ). فقه . شعر. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). علم پیدا کردن . تعلم . اعتلام . (منتهی الارب ). دریافتن . یافتن . درایه . (ترجمان القرآن جرجانی ). معرفت پی...